نقد روانشناسی فیلم جزیره شاتر Shutter Island

فیلم جزیرهی شاتر Shutter Island فیلمی بسیار زیبا با درونمایهی روانشناسی است. فیلم شاتر آیلند از روی رمانی با همین نام به نویسندگی دنیس لهان ساخته شده است. کارگردان این فیلم مارتین اسکورسیزی یکی از کارگردانان سرشناس است و بازیگران برجستهای چون لئوناردو دیکاپریو، بن کینگزلی و مارک رافالو در آن نقشآفرینی کردهاند. این فیلم به خوبی اختلالات روانی گوناگونی مانند اختلال استرس پس از سانحه PTSD، اختلال دو قطبی، رفتارهای پارانویید، اعتیاد به الکل و … را نمایان میکند. Shutter Island فیلمی سرشار از رمز و راز است که تا ۲۰ دقیقهی پایانی آن، رازش پنهان میماند. پیشنهاد میکنم این فیلم را ببینید و سپس ین نوشته را بخوانید چون این توضیحات روند فیلم را آشکار میکند.
داستان فیلم جزیره شاتر Shutter Island
فیلم جزیره شاتر ۲ روایت دارد. روات نخست آن ۳۰ دقیقهی پایانی فیلم را دربرنمیگیرد و روایت دوم که شوکهکننده است و در ۳۰ دقیقهی پایانی فیلم آشکار میشود.
روایت نخست Shutter Island
تدی دنیلز (لئوناردو دیکاپریو) یک مارشال ایالات متحده آمریکا همراه همکار تازهاش چاک ایول (مارک رافالو) برای بررسی دربارهی فرار یک بیمار روانی خطرناک از بیمارستان روانی در جزیرهی شاتر با کشتی به این جزیره سفر میکنند. تدی درجنگ جهانی دوم جنگیده و رخدادهای تلخ روزهای جنگ را فراموش نکرده است او دیگر سربازان هنگام آزادسازی اردوگاه داخائو با اسیران کشتهشده و زندانیان فراوانی روبهرو میشوند آنها همهی نگهبانان و ماموران نازی را که در این اردوگاه اسیر میکنند به رگبار گلوله میکشند. او همیشه خود را سرزنش میکند که چرا نتوانسته اسیرانی را که در این اردوگاه جان باخته بودند را نجات دهد. تدی همسرش را در یک آتشسوزی عمدی که یک مجرم روانی به نام اندرو لدیس به پا کرده بود از دست داده و نکتهی جالب این است که اندرو لدیس در همین جزیره بستری شده است.
از هنگامی که تدی و چاک به جزیره میرسند با رفتارهای سرد و عجیب پلیسهای جزیره و کارکنان بیمارستان روبهرو میشوند. جزیرهی شاتر زندانی برای مجرمانی است که دچار بیماری روانی هستند و باید دور از دیگر مردم نگهداری شوند. این جزیره ۶۶ زندانی یا بیمار روانی را درون خود جای داده است. این بیمارستان روانی را دکتر جان کاولی (بن کینگزلی) سرپرستی میکند. تدی متوجه میشود که اندرو لدیس در جزیرهی شاتر نیست و تلاش میکند راز او را کشف کند. در هنگام جستوجو برای یافتن زنی به نام راشل سولاندو که فرار کرده است به یک تکه کاغذ برخورد میکنند که روی آن از شصت و هفتمین نفر نوشته شده. این شک تدی را برمیانگیزد که اندرو لدیس در جزیره است ولی تلاش میکنند او را پنهان کنند. راشل سولاندو زنی است که فرزندان خود را کشته است . برای همین در بیمارستان نگهداری میشود.
زنی که فرار کرده را مییابند و به اتاقش بازمیگردانند. چاک هم ناپدید میشود. تدی پی میبرد که گروهی که سرپرستی بیمارستان را بر عهده دارند در حقیقت روی انسانها آزمایشهای روانی انجام میدهند و داروهای روانی را رویشان آزمایش میکنند آنها به دنبال تسخیر روان انسانها هستند و چیزی نمیتواند مانعشان شود. تدی تصمیم میگیرد جزیره را ترک کند اما متوجه میشود دکتر و همکارانش در تلاشند او را دیوانه نشان دهند و در جزیره نگه دارند.
روایت دوم Shutter Island
روایت دوم جزیره شاتر در ۲۰ دقیقهی پایانی فیلم شکل میگیرد. هنگامی که تدی خود را به فانوس دریایی جزیره میرساند در آنجا دکتر جان کاولی را میبیند دکتر به او میگوید که تو دو سال است در این بیمارستان بستری هستی و برای اثبات گفتههایش اسنادی را به او نشان میدهد. او روشن میکند که تدی پیش از آنکه به جزیره منتقل شود همسرش را کشته است و به همین دلیل او را به جزیرهی شاتر آوردهاند. اندرو لدیس نیز وجود خارجی ندارد و نامی ساختگی است که ذهن روانگسیختهی تدی آن را پدید آورده است تا از تفکرات آزاردهندهی مرگ همسرش رها شود. کسی که تدی گمان میکرد همکارش است در حقیقت روانشناس او بود که با همکاریش میخواست روند درمانی او را به سرانجام برساند. دکتر کاولی به تدی میگوید تو بارها تا درمان شدن پیش رفتهای اما متاسفانه هر بار به همان نقطهی سرآغاز برمیگردی و در واقع بیمار شصت و هفتم بیمارستان خوده تد است. در فیلم میبینیم که حال تدی رو به بهبود است و حقایق را پذیرفته اما در پایان فیلم باز هم بیماری تدی عود میکند و روانشناسش را همکارش خطاب میکند و به او میگوید که از جزیره فرار خواهند کرد. در نتیجه دکتر جان کاولی میبیند که باز هم درمانها اثرگذار نبوده و نمیتواند او را از جزیره به بیرون بفرستد.
نقد روانشناسی فیلم جزیره شاتر Shutter Island
تدی دنیلز
تدی دنیلز که داستان فیلم دربارهی اوست شرایط سختی را در زندگیش پشت سر گذاشته. او در جنگ جهانی دوم برای کشورش جنگیده و تلاش کرده است رهایی بخش مردم باشد اما دیدن رخدادهای ناگوار باعث شده است که هرگز نتواند رخدادهای جنگ را فراموش کند. او دچار اختلال استرس پس از سانحه یا PTSD است. در گذشته اختلال با این نام شناخته نمیشد و به آن نوروز جنگ میگفتند. پیشتر دربارهی PTSD سخن گفتیم. او پس از پایان جنگ مارشال آمریکا میشود اما نمیتواند از PTSD رهایی یابد پس به نوشیدن الکل روی میآورد. دولاتریس چانال، همسر تدی که افسرده است سه فرزندشان را میکشد و تدی با دیدن این صحنه دچار جنون آنی میشود و همسرش را با گلوله به قتل میرساند.
او برای گریز از افکار آزاردهندهای که پس از مرگ همسرش برایش پیش میآید از مکانیزم دفاعی بهره میگیرد. تدی به کمک همین مکانیزم دفاعی اشخاص ساختگی را به وجود میآورد و در مرگ همسرش و مسیر فیلم معرفی میکند. نکتهی مهمی که دکتر جان کاولی به او یادآوری میکند این است که این نامهای ساختگی همه از ترکیب حرفهای یکسانی ساخته شدهاند. نام او در اصل ادوارد دنیلز است و نام اندرو لیدیز را برای انکار قتل همسرش ساخته. همچنین نام دولاریس چانال را با وارونه کردن تبدیل به راشل سولاندو کرده است! رگههای رفتار پارانوییدی و اختلال دوقطبی نیز در فیلم به شدت به چشم میخورد و این را میتوانیم از رفتار تدی دریابیم.
دکتر جان کاولی
رفتارها و دیالوگهای بن کینگزلی در این نقش، برای من یادآور فیلم دیگری به نام تیمارستان استون هرست بود که در آن فیلم هم بن کینگزلی نقشی تقریبا همانند همین نقش را بازی کرده است. دکتر جان کاولی شاید در آغاز فیلم مردی مرموز به شمار آید اما در مسیر فیلم میبینیم که او دانشمندی است که از تلاش برای بهبود بیمارانش فروگذاری نمیکند. او از روشهای سخت و آزاردهندهای که در قرون گذشته برای درمان اختلالات روانی در کلیساها و تیمارستانها بهرهگیری میشده گریزان است و تلاش میکند با احترام، درک و مهربانی به درمان بیمارانش بپردازد. حتی هنگامی که تدی خودروی مورد علاقهی دکتر را منفجر میکند دکتر کاولی ناراحت میشود اما اجازه نمیدهد این ناراحتی در روند درمان بیمارش اثر بگذارد.
دکتر ژرمی نیرینگ
شاید نقش ماکس فون سیدو بازیگر سوئدی در ایین فیلم چندان پر رنگ به چشم نیاید اما از دید من او اشارههای مهمی به شخصیت تدی دارد. او کسی است که تلاش میکند به تدی بفهماند با مکانیزمهای دفاعیش چه راهی را پیموده است. مهمترین نکتهای که دربارهی دکتر ژرمی باید بگویم این است که تلاش شده چهرهی او را شبیه چهرهی کارل گوستاو یونگ روانکاو برجستهی سوئیسی کنند.
تدی دیوانه است یا نه؟
با پایان یافتن فیلم باز هم برخی از مردم نمیپذیرند که تدی دچار اختلالات روانی است یا نه. برخی این برداشت را میکنند که شاید تدی درست میگوید و دکتر جان کاولی او را به جنون کشانده است اما چند ریزهکاری کوچک در فیلم را به یاد بیاوریم تا به این نتیجه برسیم که روایت دوم فیلم درست است.
چاک ایول همکار تدی را به یاد بیاوریم هنگامی که میخواهد اسلحهاش را تحویل پلیس نگهبان جزیره دهد بسیار ناشیانه و ناتوان این کار را به انجام میرساند در حالی که او باید یک مارشال ایالات متحده باشد و یک مارشال به خوبی میتواند با تفنگ کار کند. در هنگامی که تدی از کارکنان پیرامون فرار کردن راشل سولاندو بازجویی میکند متوجه میشود که دکتر شین کسی است که درمان آن زن را بر عهده داشته. در اینجا دوربین مکثی بر روی چاک ایول دارد و نگاه مرموز او را نمایان میکند. او همان دکتر شین است که به عنوان همکار تدی خودش را جا زده تا بتواند به درمانش کمک کند. نکتهی دیگر هنگام بازجویی یکی از بیماران روانی است زن از آنها درخواست آب میکند اما در لحظهی نوشیدن آب، لیوانی در دست او نیست. اینها نشانههایی برای به تصویر کشیدن ذهن بیمار تدی است.
باز هم به یاد فیلم تیمارستان استون هرست میافتیم و جملهای که در آن فیلم به کار برده میشد: « هیچ کدام از چیزهایی که میشنوید را باور نکنید و فقط نیمی از چیزی که میبینید را باور کنید!»
نکات جالب توجه در فیلم جزیره شاتر یا Shutter Island
در آغاز فیلم هنگامی که تدی و چاک به سمت بیمارستان میروند تابلویی را میبینند که روی آن چنین نوشته است: «ما را به یاد آورید زیرا ما هم زیستیم، عشق ورزیدیم و خندیدیم» این جمله بر روی سنگ قبر وین لیک نگاشته شده است و برگرفته از سنگ قبر است.
اردوگاه داخائو و رویدادهایی که در آن پدید آمده بود چیزی ساختگی نیست و حقیقت دارد. این اردوگاه در جنگ جهانی دوم محل شکنجه و کار اجباری اسیران بود و پس از آزادسازی، سربازان آمریکایی نازیهایی که نگهبان و گردانندهی این اردوگاه بودند را با رگبار گلوله کشتند.
امیدوارم از دیدن این فیلم لذت برده باشید و دیدن آن را به دیگران نیز پیشنهاد کنید.
سلام .شاید برای کامن گذاشتن یکمی دیر باشه چون مطلب شما رو تازه خوندم .
فیلم عجیبی بود . بعد از دیدن فیلم تا چند ساعت تعادل زمانی و مکانیم رو از دست دادم. احساس می کردم خود من هم دو شخصیت دارم . و پشت سر هم سعی می کردم خاطرات یک ساعت قبل رو مرور کنم . مثلا گوشی موبایل رو اخرین بار کجا گذاشتم . جالبه که اصلا یادم نیومد لیوان ابم رو شسته بودم و رو میزها دنبالش می گشتم.
در هرصورت الان که تحلیل شما رو از فیلم خوندم یه نمه عقلم سر جاش اومد . البته هنوزم باورم اینه که شخصیت اول فیلم واقعیه . سپاس از شما
در اول فیلم تدی میگه زنمو از دست دادم بر اثر آتش سوزی ساختمان و میگه 3 نفر دیگه هم داخل ساختمان بوده و اشاره ای به بچه نمیکنه. ولی در آخر فیلم تو فانوس یارو عکسای بچه هایی را به تدی نشون میده که اون تو ذهنش میدیده اونا چجور تونستن بچه های توی ذهنه تدی را عکساشو داشته باشن اگه واقعا بچه های تدی نبودن
این حرف منطقیه ولی قابل حضم نیس اگه ببینی اون زنه که تو غار با تدی روبه رو شد میگفت که از داروها و سیگار و غذا اونا استفلده نکن در صورتی که تد از همه چی اونا استفاده کرده بود و من نظرم اینه تقریبا اونا با احتمال اینکه قرصا رو اون چه اثری میزاره عکس هارو نشونش میدادن و تقریبا ی جوری مغز تدی رو به بازی گرفتن و اخرش هم به اون هماکارش گفت ترجیح میدم مثل ی آدم خوب بمیرم تا مثل ی هیولا زندگی کنم
شما فیلم رو ندیدید یا بسیار بی دقت فیلم میبینید—تدی میگه ۴ نفر در آتش سوزی مردن نه سه نفر—بعدم حکم بستری در اون مکان از دادگاه برای تدی اومدی—یعنی متوجه شدن خانوادشو کشته—طبیعتا عکس جسد هارو دارن—این خیلی سخته؟
با سلام و احترام و تشکر از مطالب مفید سایت
ولی جسارتا قسمت آخری بخش دوم و 30 دقیقه پایانی فیلم رو بازنگری کنید دوست عزیز
چون داستان فیلم در دیالوگ پایانی دی کاپریو به مارک رافالو خلاصه میشه (میتونی زنده بمونی و مثل یه حیوون زندگی کنی و یا اینکه بمیری و…)
و مشخص میکنه که درمان جواب داده و دی کاپریو درمان شده ولی دیگه دوست نداره زنده بمونه
اخیش بالاخره یکی درست فهمید اهر داستانو نمیدونم چرا هرکی فیلمو دیده میگه عجیب بود اهر فیلم…این فیلم حتما باید دوبار دیده بشه چون دفعه اول شاید زیاد به حرکات بازیگران توجه نشه ولی وقتی بار دوم دیده بشه میفهمن چقدر این فیلم عالی و حساب شده و بادقت و نکات ریز و ظریف ساخته شده ….اخر فیلم هم کاملا نشخص بود اندرو کاملا درمان شده بود فقط چون گذشته بدشو به یاد اورده بود دیگه دوست نداشت به زندگی ادامه بده خودش. اینجوری رفتار کرد که نشون بده که درمان نشده که اعدامش کنن حتی روانشانس هم کاملا متوجه منظور اندرو شد و فهنید درمان شده ولی با این وجود به تصمیمش احترام گذاشت و چیزی نگفت….به همین سادکی….به جرئت میگم یکی از معرکه ترین فیلم هایی بود که دیدم
احسنت
دقیقا همیجوریه که گفتین برداشت منم همینه…
پس عمل جراحی چی میشه؟ در جایی از فیلم اشاره به این نوع عمل جراحی (برداشتن بخشی از مغز بیمار برای فرمانبرداری محض) میشه اندرو متوجه شد که تنها راه درمانش اینه و به همین رضایت داد.
آفرین خیلی خیلی باهوشی. 1000 تا نقد و بررسی از این فیلم دیدم ولی تحلیل تو درسته
پس چسب زخمی که از اول روی پیشونیش بود چی؟ یعنی میخواسته بگه اونا از اول روی مغزش آزمایش انجام دادن. دستکاریشون رو کردن
موافقم?
توكه به بقيه ميگي برات عجيبه چرا ته فيلمو نفهميدن و خيلي ساده بوده كه خودت هيچي نفهميدي اعدامش كنن كجاي دنيا بيمار تيمارستاني رو اعدام ميكنن اخر سر بردنش به فانوس دريايي كه روش عمل جراحي انجام بدن عملي كه دكتر كاوالي و پرستار توي غار بهش اشاره ميكنن كه با سيخ از راه بيني بخشي از مغز رو خارج ميكنن اخر فيلم قبل از ديالوگ هم يه مرد بالباس سفيد مياد سمتشون كه يه سيخ رو توي يه حوله سفيد حمل ميكنه
شایدم منظورش این بود که حاضرم بمیرم ولی تا اینکه به دروغ برای زنده موندن باور کنم که خانوادم رو خودم کشتم
چطور درمان شوده بود وقتی که به روانشناسش گفت همکار؟
داستان رو میشه اینجور تعریف کرد.
شخصی بوده بنام اندرو لوییس یه مارشال آمریکایی بوده(همون لئوناردو دی کاپریو).یه همسر داشته با سه تا بچه.همسرش افسردگی داشته.یه روز خونشون به خاطر کبریتی که احتمال زیاد اندرو روشن کرده آتیش میگیره.به خاطر همین با خانوادش به یه خونه جدید نقل مکان میکنن که پشتش یه دریاچه بوده.یه روز که اندرو میاد خونه میبینی زنش بچه هارو غرق کرده زنش رو با اینکه خیلی دوست داشته میکشه.اسمشا از اندرو لوییس به تدی دنیلز عوض میکنه و میگه شخصی بوده به اسم اندرو لوییس خونه رو آتیش زده و زنو بچه های من به خاطر اون آتش سوزی مردن.یه ماموریتی براش پیش میاد جزیره شاتر.اونجا متوجه میشه کارای وحشیانه روی بیماران انجام میدم.دکتر کاول با به یاد آوردن گذشته تلخش و دادن قرص و سیگار از نظر روانی پریشونش میکنه همون بیست دقیقه پایان فیلم تا راز وحشیانشون را لو نده.اون همکارشم دستیار دکتر بوده.پایان فیلمم به احتمال زیاد همون روش وحشیانه رو روی اون انجام میدن.
کلا فیلم یه جوره داستانش بر عهده مخاطبه.
شما هم میتونین ۵ دقیقه ی آخر فیلم رو دوباره نگاه کنین چون تدی به روانشناسش میگه باید ازینحا فرار کنیم و …… این ینی اینکه درمان جواب نداده
به نظر منم اونا نقشه کشیدن که تدی رو دیوونه کنن. چون از همون اول فیلم توی کشتی سیگارهاشو برداشته بودن ، دقت کردین گفت سیگارام نیست و همون به اصطلاح همکارش که از مهره های جزیره بود بهش سیگار داد. بعدم خیلی راحت با مکانسیم هیپنوتیزم و اینا این اتفاقات رو به ذهنش تلقین کردن. وگرنه به نظر من اون اصلا بچه نداشته. دختری که توی کابوس هاش میبینه روی جسد یه زن دیگه افتاده ته زن خودش. و اینکه دختره میگه چرا کمکم نکردی منظورش اینه که چرا جلوی این جنگ و خونریزی رو نگرفتی؟ به نظرم تدی براشون خطرناک بوده و اونو با نقشه به جزیره کشوندن تا مهارش کنن. حتی دکتر شیهان هم توی اون کلبه ی چوبی که داشتن سیگار میکشیدن بهش گفت که نقشه ی تو لو رفته و اونا تو رو تحت نظر داشتن. به نظرم اون برخلاف میلش مجبور بود تدی رو کنترل کنه و سعی میکرد بهش ندا بده که باید دست از ادامه ی تحقیقش برداره و از جزیره فرار کنه.
دقيقا چون پزشكارگفتن تو هر بار ذهنت ريست ميشه تو هر باو ريست اون كسيو نميشناسه پس نبايد دوباره اون همكارش رو بياد ميورد و خود چاك بايد خودش رو معرفي ميكرد ولي اون بدون اينكه اسمشو بپرسه بعش گفت چاك و اون جملرو گفت يعني ميترسيد دوباره جنونش برگرده و يه كسي اسيب بزنه پس ترجيح داد كه ديگه نباشه حتي وقتي تو اخرين لحظه چاك صداش زد تدي هيچ عكس العملي نسبت به اون اسم نشون نداد.
چون پزشکارگفتن تو هر بار ذهنت ریست میشه تو هر باو ریست اون کسیو نمیشناسه پس نباید دوباره اون همکارش رو بیاد میورد و خود چاک باید خودش رو معرفی میکرد ولی اون بدون اینکه اسمشو بپرسه بعش گفت چاک و اون جملرو گفت یعنی میترسید دوباره جنونش برگرده و یه کسی اسیب بزنه پس ترجیح داد که دیگه نباشه حتی وقتی تو اخرین لحظه چاک صداش زد تدی هیچ عکس العملی نسبت به اون اسم نشون نداد.
دوست عزیزم همونجوری که در نوشته گفتم من هر ۲ روایت داستان فیلم رو نوشتم و داوری اینکه کدوم درسته رو به مخاطب سپردم. هر کسی میتونه روایت ۱ یا ۲ رو باور کنه.
با احترام بعد از اینکه اندور لیدیس دکترش رو مجدد چاک صدا میزنه یک دیالوگ مهم وجود داره و اون زمانی هست که نگهبانان برای بردن اون به فانوس دریایی و اعدامش میان و اون هم اینه که “زندگی مثل یک هیولا سخت تر از مردن مثل یک انسان هست ” این یعنی من تمایلی به آزادی ندارم چون جنایت کار هستم و بعلاوه اگر درمان جواب نمیداد با روحیه ای که از شخصیت مارشالی اندرو ( یا همان تد) داریم اون نباید به راحتی مرگ رو قبول می کرد و خودش رو به دست نگهبانانی می سپرد که از اون متنفر هستند
دقیقا منم اینجوری بودم
اعدام؟؟؟؟ اعدامو از کجا آوردی؟
عمل لب برداری میکنن که به نحوی زندگیش نباتیمیشه اما اعدام نیست
این دیالوگ آخر توی کتابش نیست و صرفا میبینیم که حال تدی دوباره بد شده اما از شیطنت اسکورسیزیه که آخر فیلم جوری نشون داده انگار تدی همزمان که دوباره بیمار شده میدونه که بیماره
شاید با تلقین، این بچه ها رو وارد رویاهاش کردن و بعد هم عکساشو بهش نشون دادن؟!
من تازه فیلم و دیدم ده دقیقه پیش تقریبا.انقدر گورگیجه گرفتم که چی شده و نفهمیدم تا اینکه اومدم نقد شما رو خوندم واقعا ممنون خیلی کامل بود و تازه الان دوزاری من افتاد مرررسیسی
یاسر جان برای جراحی مغزی میبرنش نه برای اعدام
زندگی مثل یک هیولا اشاره به زندگی بعد از جراحی مغزیش هست
در پایان مشخص نمیشه که مرگ و انتخاب می کنه یا زندگی رو این معمای بزرگ داستانه که حلش به عهده مخاطبه
دقیقا
ممنونم عرفان
کلی روایت های مختلف رو خوندم ولی نظر شما از همه درست تر بود و با داستان فیلم هماهنگ
ممنونم که ذهنمو آزاد کردین
بالاخره کدوم دیدگاه رو قبول داری ؟
دیونه بود یا نه ؟
به نظرم روایت اول داستان درسته چون نهایتا فانوس دریایی رو نشون می دن.
اما یه سوال داخل فانوس دریایی آیا آثاری از اتاق عمل دیده شده؟.
جسارتا تحلیل تون از فیلم خیلی سطحی بوده… مجدد ببینید و به جزئیاتش دقت کنید، اصلا این فیلم پایان مشخص و قطعی نداره درواقع ترکیبی از هردو احتمال دیوانه بودن و نبودن تدی هست…شواهد زیادی هست که درواقع تدی پیش از ورود به جزیره دیوانه نیست، دکتر راشل که در غار باهاش دیدار میکنه توهم نیست چرا که توهمات تدی هربار بعد از بیدار شدن تمام میشن و یا اگر در بیداری چیزی می بینه تداوم نداره در حالیکه اینجا حتی بعد گذراندن یک شب در غار و خوابیدن و بیدار شدن راشل همچنان هست و درواقع خیلی از حرفهای اون رمز گشای فیلمه… همینطور حرفهایی که جورج نویس در زندانه سی به تدی میگه… درواقع دکتر کاولی و همکارانش بعداز اینکه فهمیدن تدی به کارهاشون مشکوک شده تصمیم میگیرن با سواستفاده از خاطرات تلخ تدی اونو دیوانه کنند اما ذهن حقیقت جوی تدی باز جنون رو کنار میزنه و در صحنه آخر به دکتر شین یا همون چاک میگه که مردن بهتر از هیولاوار زندگی کردنه… و بعد از اونه که دوربین میره روی فانوس دریایی که همون جاییه که عمل روی مغز افراد انجام میشه تا حقیقت رو فراموش کنند
گاهی از یک فیلم چند برداشت میشه کرد و من هم ۲ برداشت رو نوشتم که یکیش همین برداشت شماست. ولی برام جالبه که میگین: « شواهد زیادی هست که درواقع تدی پیش از ورود به جزیره دیوانه نیست» . یه جور میگین شواهد انگار با اثبات علمی روبهرو هستیم.
شما اصلا این دیدگاه رو که تدی دیوانه نیست رو در نظر نگرفتید! دیدگاهی که خیلی هم پررنگ هست و نمیشه ردش کرد! از دلایل ثابت کردن این دیدگاه هم اینکه توی سکانس اول فیلم روی قایق تدی همکارش رو نمیشناسه و یه شخص جدید هست که البته دکتر کایلی اشاره میکنه که درمانش به صورت سیکل هست و هردفعه یه روند دوباره شروع میشه ولی با این حال توی سکانس آخر تدی دوستش رو به اسم همکارش(یادم نمیاد چی بود) صدا میکنه و این یعنی اینکه اسامی و افراد رو میشناسه! پس در این صورت نمیتونسته توی قایق همکارش (که در واقع دکتر معالجش هست) رو نشناسه! در نتیجه تدی در هنگام ورود فردی عاقل و با سلامت روحی بوده
دوباره نوشتهی منو بخونید روایت نخست که نوشتم بر این پایه هست که تدی دیوانه نیست
یه چیزیم هستا! راشل خیلی وقت بوده که تو اون بیمارستان بوده و از غذاها و داروهاشون خورده… بعد از سالها شستشوی مغزی، چطور تونسته به توهماتش خاتمه بده و فرار کنه؟!
در کل فیلمش رو عصاااااابه 😐
کاملا درسته …تدی واقعی بود….و در اخر میگه بهتره بمیرم تا اینک مثل افراد این بیمارستان مثل هیولا زندگی کنم….و دراخر وقتی چاک صداش میزنه تدی کاملا مشخصهههه که اون واقعا تدیه …
دقیقا منم با شما موافقم تدی در بدو ورود به جزیره سالم بوده و اتفاق تلخی تو گذشته اش رخ داده همسرش بچه هاشو کشته و اونم همسرشو با وجود اینکه خیلی دوست داشته به قتل رسونده اما اینو دوست نداره قبول کنه برای همین اسم واقعیش که لیدیس هست رو عوض میکنه و حقیقت رو کتمان میکنه اما به هیچ وجه دیوونه نیست بلکه نوعی ترومای بعد از حادثه یا همون( پی تی اس دی) داره و ضربه ی روحی دیده که از همین ضعفش دکتر کاولی و شین استفاده میکنن و میخوان اونو دیوونه نشون بدن دکتر شیان از همون اول تو کشتی داره نقش بازی میکنه وقتی واسه دومین بار فیلمو ببنید با جزئیات میشه فهمید، حتی جایی که یکی از مریض های اونجا با تدی حرف میزنه تدی بهش میگه دکتر شین چطوری بود و کیه اون خانومه با ترس نگاه میکنه به چاک و یا وقتی که رو کاغذ مینویسه که تدی فرار کنه و اون لحظه ای که تدی ازش میپرسه لیدیس کیه ترس و ناراحتی و بغض تمام وجود اون مریضو میگیره چون میدونه لیدیس خود تدی هستو دکترا دارن همون بلایی رو که سر بقیه مریضا از جمله خودش آوردن سر تدی هم میارن و انگار اون دکترا مجبورش کردن که حقیقتو به تدی نگه اکثر توهمات و حالتای غیر عادی تدی بعد مصرف قرصا سیگار و فشارهای روحی که دکترها بهش وارد میکنند ایجاد میشه که میخوان بهش القا کنن تو دیوونه ای حتی اولین باری که راجع به ریچل سولانو بهش میگن که ۳ تا بچه اش و کشته به نظرم کاملا برنامه ریزی شده اش چون دست میذارن رو نقاط ضعف احساسی تدی و پیشینه ای که ازش میدونن میخوان تحریکش کنن با استفاده از اتفاقی که براش رخ داده دقیقا همون حرفهایی که ریچل تو غار بهش میزنه واقعیته من بعد دومین بار که فیلمو دیدم نظریه اول خیلی معقول تر اومد و جالب اینه که در آخر اونا تدی رو به مرز جنون میکشن اما همونطور که ریچل گفت اون خیلی باهوشه با وجود همه ی اینا هنوزم دنبال حقیقته و هنوز سَنیتی رو توش میبینیم اونجایی که برای آخرین بار از خواب پا میشه و قبول میکنه حرف دکترا رو اعتراف میکنه کاملا مشخصه تدی داره تظاهر میکنه جایی که به دکتر کاولی میگه کمکم کردی و صحنه ی آخر که تصمیم میگیره تظاهر کنه به دیوونه بودن دوباره به دکتر شین میگه چاک و اون جمله اخر که زندگی به عنوان هیولا بهتره یا مردن به عنوان یه ادم خوب؟ اینو با حالت کنایه به شین میگه اینجا تصمیم گرفته که تسلیم شه چون هیچ راهی نمیبینه واسه ی فرار از جزیره همونطوری که ریچل بهش گفته بود نمیتونی ازینجا فرار کنی و اینکه بهشون بگی دیوونه نیستی مگه فایده ای هم داره؟ در کل هم فیلم با این فرضیه خیلی معقول تر و هدف دار تر هست چون داره کارهای غیر انسانی که امروزه دارن با آدمها انجام میدن رو به تصویر میکشه اینکه شما رو بازیچه قرار میدن به زور دیوونه نشون میدنتون وارد دنیایی میشین که نمیتونین ازش فرار کنین که حتی پوسترهاشم این جمله رو داره اگر تدی دیوونه باشه هیچ کدون ازین جمله ها معنی نمیده!!
نقدتون حرف نداشت
بهترین نقدی بود که درباره فیلم خوندم. ممنون. ولی سوال اینجاست که اصلا چرا باید دکتر کاول و اون همکار قلابی از اول برنامه ریزی کنن که اونو به اون جزیره بکشونن و نابودش کنن؟؟؟ این همه برنامه ریزی برای گرفتن زندگی از یه نفر؟!! چه سودی داره براشون؟؟؟؟؟؟
اصلا دیوونه نبوده در ضمن همکارش مارشال نبود ولی خیانت کار که بود
کاملا با دیدگاهتون مخالفم اگه توجه داشته باشین اول فیلم اینجوری شروع میشه که یه بیمار تو سلولش نیست! به غیر از خوده اندرو کی میتونسه غیب بشه. نکته دوم اینکه چانک همکاره تدی وقتی کمدو باز می کنه دو تا کفش مردونه درمیاره!!! اینو چجوری تحلیل می کنید
دقیقا راست میگه چون اون زنی که در غار بود روانشناس همون تیمارستان بود که بهش لقب دیوونه را دادن و این نشان دهنده این است که تدی دیوانه نیست فقط در اخر فیلم خودش را دیوونه زد تا بتونه در اینده راه فرار پیدا کنه یا زندگی سالمی داشته باشه چون خود زنه در غار گفت اگه تظاهر کنی که دیوونه نیستی کسی حرفت رو باور نمیکنه
دقيقا نكته همين جاست
تدي از قبل تحقيق ميكرده در مورد اين تمارستان…
B nazaram to in hme naqd haei k khondm dorost tar va daqiq tarineshon harfe shomast malome qashng filmo dark krdin?
راحتترین فرضیه بعد از نگاه فیلم اینه که بگی تد از اول مریض بوده یعنی پذیرفتن فرضیه ی اول.
به نظر من مارتین اسکورسیزی با بهره ی هوشی بسیار بالایی که داشته فیلم رو مثل یک پازلی درست کرده که نتونی هر کدوم از فرضیه ها رو به صورت مستقیل از هم بپزیری…فیلم بسیار مرموز …
به نظرم اکثرا دوست داریم که فرضیه اول درست باشه. چون می خوایم تدی دنیلز قهرمان باشه. ولی وقتی دقیق بشیم به سادگی داستان فیلم معلومه که فرضیه دوم کاملا درسته.به نظرم چند دلیل ساده داره. یکیش اینکه اصلا تو همچین جزیره ای برای گم شدن یه بیمار لزومی نداره از مارشال ایالتی استفاده کنن.دوم دکتر کاوالی میگه هنگام فرار بیمار هم در بسته بوده هم پنجره حصار داشته.سوم توهمات تدی یا لیدیس که از اول فیلم و قبل از خوردن داروها در جریان بود.و… به وضوح میشه متوجه شد که این فرد بیمار بوده و در حال معالجه.
کاملا باهات موافقم که منظور فیلم تو جمله اخره (و صد البته موزیک اخر فیلم که نشون دهنده اتفاقات شوم این جزیرس) خلاصه میشه اما جمله اخر رو بد برداشت کردین از جمله اخر میشه فهمید هنوز استدلال تدی بر توهماتی که براش ساختن میچربه با این که میدونه اگه خودش رو به خلی نزنه به سرنوشت جنازه هایی که تو اون روز بارونی تو قبرستون دید دچار میشه اما مرگ ابرو منداندانه رو بهتر از زندگی هیولا وار میدونه دلوریس بچه های تدی رو کشت و به خاطر علاقه شدید تدی همیشه این موضوع رو انکار کرد و قاتل دلوریس هم همون لیبس هست و گذشته عجیب تدی عمون طور که اون دانشجو گفت باعث استفاده اونا از تدی شده تدی مث موشی درون ماز میمونه
به نظر من فیلم پر از پارادوکس بود که نشه نتیجه نهایی رو گرفت
ببینید از همون کشتی همه چیز شروع میشه اول اینکه اون همکار تدی نبوده بلکه روانسناس بوده بعد اینکه داخل کشتی تدی بسته سیگارش رو تموم کرده بوده که همون دکتر روانشناس بسته سیگار تدی رو برداشته بود تا از سیگار خودش که حاویه دارو بوده به تدی بده
بعد از اون توهمات تدی با قرصی که اصلا آسپرین نبوده بهش دادن و سیگارهایی که حاوی دارو بوده شروع میشه و با این داروها و سیگار ها و و شستشوی مغزی ذهن تدی رو تخریب میکنن و بخاطر اینکه تدی گذشته تلخی داشته ازش سو استفاده میکنن و تدی فکر میکنه دیوانخ است….
خوب به هر حال تدی یک بیماره و اونا باید یه جوری داروهاشو بهش میدادن