آیا احساس میکنید پدر و مادر میان فرزندانشان فرق میگذارند؟ آیا از پدر و مادرتان شنیدهاید که پدر و مادر بین فرزندان فرق نمیگذارند و همه را به یک چشم میبینند؟ یکی از چالشهایی که درون خانوادهها دیده میشود فرق گذاشتن میان فرزندان است. برخی بر این باورند که پدر و مادر میان فرزندان فرق نمیگذارند و برخی میگویند رفتار پدر و مادران چیز دیگری میگوید.
آیا پدر و مادر میان فرزندان فرق میگذارند؟
این پرسش بارها و بارها از من پرسیده شده است. در پاسخ به این پرسش باید بگویم بله پدر و مادر بین فرزندان فرق میگذارند اما فرق گذاشتن به این معنا نیست که فرزندی به دیگران فرزندان برتری داشته باشد. یکی از ویژگیهای انسانها این است که بر پایهی رفتاری که میبینند واکنشی در پاسخ به آن رفتار از خود بروز میدهند. پدر و مادر نیز بر پایهی رفتارهایی که فرزندانشان انجام میدهند واکنش نشان میدهند. میتوانیم بگوییم پاسخ پدر و مادر به رفتار کودکان گونهای از بازخورد است. رفتار فرزندان در یک خانواده، همسان و همانند نیست پس بازخوردهایی که هر کدام از فرزندان دریافت میکنند نیز متفاوتند. فرزندان بازخوردها را دلیلی بر فرق گذاشتن میدانند و این رفتار از دید آنها ناپسند است. میتوانیم بگوییم فرق گذاشتن میان فرزندان چیزی اجتناب ناپذیر است اما به یاد بسپاریم که فرق گذاشتن به معنای تبعیض میان فرزندان نیست. فرق گذاشتن میتواند باعث پیشرفت کودکان نیز شود کودکان با گذر زمان میآموزند که اگر رفتارشان خوب و بر پایهی هنجارهای خانواده و جامعه باشد بازخورد بهتری دریافت خواهند کرد. سرانجام کودک با مفاهیمی چون قانون، هنجار و مسئولیتپذیری به خوبی آشنا خواهد شد.
تبعیض میان کودکان
هنگامی که رفتار پدر و مادر با فرزندانشان نابرابرانه و سوگیرانه باشد تبعیض میان کودکان رخ میدهد. تبعیض میان کودکان هنگامی پدید میآید که پدر و مادر از توانمندیها و شایستگیهای فرزند یا فرزندانشان در برابر فرزند دیگر چشمپوشی کنند و به احساسات او اهمیت ندهند. برخی از پدر و مادران دچار تبعیض جنسی هستند. ممکن است پدر و مادری به دخترشان بیش از پسر اهمیت دهند. خواستههای دخترشان را برآورده کنند و به نیازها و احساسات پسرشان بیتوجه یا کمتوجه باشند یا فرزند آخرشان (ته تغاری) را عاشقانه دوست داشته باشند و به دیگر فرزندان بیمهری کنند. این گونه از رفتارها تبعیضآمیز شناخته میشود. رفتار تبعیضآمیز بر خلاف آنچه دربارهی فرق گذاشتن گفته شد پیامدهای ناگوار و بدی به دنبال خواهد داشت.
پیامدهای تبعیض میان فرزندان توسط پدر و مادر
تبعیض بین فرزندان حس حقارت و حسادت را در فرزندانی که توجه کمتری دریافت میکنند پدید میآورد. آنها به این باور میرسند که پدر و مادرشان آنها را دوست ندارند و خود را سربار خانواده میپندارند. در این هنگام احساس بیزاری و نفرت نسبت به فرزند نورچشمی و نیز پدر و مادر پدید میآید. فرزندان در راستای اعتراض به رفتار پدر و مادرشان دست به رفتار پرخاشگرانه و لجبازی میزنند به گفتههای پدر و مادر خود گوش نمیکنند. کشمکش و درگیری فیزیکی میان فرزندانی که دچار تبعیض هستند بیشتر رخ میدهد و واکنش پدر و مادر به این کشمکشها کودکان را دچار گوشهگیری و افسردگی میکند. با گذر زمان این حس در فرد پدید میآید که او توانایی انجام کاری ندارد کودکانی که رفتار تبعیض آمیز را تجربه میکنند بیش از کودکان دیگر از نداشتن اعتماد به نفس رنج میبرند. تبعیض جنسیتی نیز میتواند زمینهساز دلزدگی از جنسیت شود و فرد را به این سو بکشاند که در آینده جنسیت خود را تغییر دهد یا رفتاری مانند جنس مخالف از خود بروز دهد. رفتارهای تبعیضآمیز با پایان کودکی فراموش نخواهند شد و تاثیر آن در بزرگسالی نیز همراه فرد خواهد بود و میتواند زمینهساز پدید آمدن اختلال روانی در فرد شود.
چند پیشنهاد برای جلوگیری از احساس تبعیض
کودکان روحیه بسیار حساس و شکنندهای دارند و ممکن است کوچکترین رفتارهای پدر و مادر از دید آنها تبعیضآمیز باشد این وظیفهی پدر و مادر است که رفتار درست و سنجیدهای با فرزندانشان داشته باشند تا از بروز چنین احساساتی جلوگیری کنند. هرگز کودکانتان را با هم مقایسه نکنید هر انسانی توانمندیها و شایستگیهایی ویژهی خود دارد پس نمیتوانیم بگوییم که فرزندان در یک خانواده باید رفتار و تواناییهایی همسان با یکدیگر داشته باشند. برخی از کودکان بهانهجو هستند و به نادرستی گمان میکنند که پدر و مادرشان با آنها رفتار تبعیضآمیز دارند. اگر دارای چنین کودکی هستید پیشنهاد میکنم از روانشناس کودک برای حل این مشکل کمک بگیرید.
سلام من زهرا هستم دختری ۱۳ ساله دو خواهر دارم و هر دوی اینها ازدواج💍 کردن من از لحاظ کرونا خیلی حساس هستم و دوست ندارم با خواهر بزرگترم که کرونا را رعایت نمیکنند در ارتباط باشیم به مامانم میگم مامان میگه اون هم دخترمه👧 از ولی من هم دخترش هم باید به نظرات من هم احترام بزارن میگه تو نباید توی کارهای من دخالت کنید امّا دخالت نیست من زندگی خودمه الان کوچیکمو مجبورم با مامانم زندگی کنم ولی مجبور نیستم که سلامتی😷 خودم را در خطر قرار بدم هر چقدر هم بهش میگم که مامان تو نباید خواهر بزرگترم بیشتر از من دوست ❤️داشته باشی میگه من تبعیضی به این بچههام قائل نمیشم😑
انقدر که مامانم خواهر بزرگم و بیشتر دوست داره که حتی جدید داره نشون میده که خواهرزادم یعنی پسر خواهر بزرگترم هم بیشتر از من دوست داره هر کاری که اون میکنه میندازه تقصیر 😤من و من حق ندارد که وقتی دارم درس📚 میخونم تو اتاقم راه ندم اون پسر خیلی لجبازی من از این بابت خیلی ناراحتم 😭مامانم انقدر خواهرزادمو لوس🥰 کرده که وقتی بهش میگم نکن سریع گریه میکنه من هم هر شب قبل از خواب کلی گریه می کنم😴😥
سلام اسم من ستایشه
پدرم اصلا منو دوست نداره همش به ابجیم توجه میکنه هروقت ابجیم یه کاری میکنه و من عصبانی میشم و بحثمون میشه بابام با اینکه میدونه آبجیم مقصره رو من داد میزنه نمیدونم چرا و چیکار کردم که ازم بدش میاد گاهی وقتا فکر میکنم شاید بابای من یکی دیگست کاش میمیردم دیگه تحمل ندارم میدونید شکننده ترین چیز تو دنیا قلب یه دختره که من خیلی وقتی بابام داره رو تیکه های شکسته قلبم را میرا
از ته دلم درکت میکنم
منم همینطوریم
آخه چرا مگه چه گناهی کردیم؟!
😅💔
ازشون متنفرم تا ابد ممکنه پیش هم بخندیم و خوش باشیم ولی از درون و دیدگاه من دیگه مثل یه بچه نیست که والدینمو فرشته های زندگیم بدونم
سلام من مهدی هستم ۱۱ سالمه
هعی من وقتی دارم تلویزیون میبینم ابجیم ۶ سالش هست میاد تلویزیون رو خاموش میکنه میگم خاموش نکن بابام سرم داد میزنه این اولیش
دومیش، من از صبح تا شب میام درس میخونم برای امتحان شب بابام از سرکار میاد سرم داد میزنه میگه چرا با ابجی بازی نکردی ۳ ساعت
منم یه روز ۳ ساعت بازی کردم بعد اومدم امتحان خوندم شب شد بعد بابام دوباره از سر کار اومو دید دارم امتحان میخونم سرم داد زد گفت از صبح داشتی چی کار میکردی بعد به ابجیم میگه چقدر باهات بازی کرد ابجیم میگه خیلی کم بازی کرد بعد میاد منو میزنه😭
چرا من انقدر بد شانسم چرا،
اصلا میخوام بمیرم نمیخوام زنده باشم اصلا کاش به دنیا نمیومدم اگرم به دنیا میومدم گیر یه خانواده دیگه میوفتادم
منی که پسرم کلا مامان بابام به دخترا احمیت میزارن
نمیخوام این زندگی رووووو😔😭💔
سلام
من دختری ۱۲ ساله هستم
و ۴ نفر هستیم . دوتا برادر دارم که یکی از اونا ۱۹ سالشه و رفته سربازی و یه خواهر دارم .
اون یکی برادرم هم ۵ سالشه که
باعث شده که از خانوادم متنفر بشم چون که اونا همش به برادرم توجه می کنن .
من مشکلی ندارم که بهش توجه می کنن بهشون حق میدم چون اون فقط ۵ سالشه اما مشکل من اینه که اونا اصلا به من توجه نمی کنن ، من خیلی وقتا سعی کردم که بدونم چرا بین من و اون فرق می گذارند اما اونا به من توجهی نکردند .
خانواده من همش من رو با بقیه مقایسه می کنند ، و به من می گن نگاه کن فلانی چه جوری با داداش کوچیکش رفتار می کنه اما تو چی ؟ منم بهشون می گم خب پدر و مادر فلانی به دخترشون هم توجه میکنه اما شما چی ؟
ولی می بینم تا من هنوز حرفم تموم نشده دارن با هم دیگه حرف می زنن ، این رفتارشون یعنی چی مگه من چه گناهی کردم که باهام اینجوری رفتار می کنن؟
من هم هوشم از کل خانواده بالاتر هست ، هم درس خونم و هم تا حالا هر حرفی که زدند رو انجام دادم اما نمی دونم چرا اصلا بهم توجه نمی کنند ؟
من تا وقتی که داداشم بود حداقل بهتر بودم می تونستم بهش بگم و اونم درکم می کرد و به حرفام گوش می کرد ، اما حالا که اون رفته سربازی واقعا نمی دونم باید چی کار کنم
سلام من محمد حسین هستم ۱۴ ساله پدر و مادرم بهم اصلا اهمیت نمیدن
یک بار یادمه رفته بودیم فروشگاه دیدم مامانم داره برای خواهرم داره خرید میکنه منم گفتم برای من هم بخر یک موبال فروشی دیدم روبرو مغازه ای که ازش خرید میکردیم به رفتیم اونجا داشتم به وسایل نگاه میکردم یک دفعه چشمم افتاد به ساعت لمسی ولی مامانم برای خواهرم نزدیک ۲۰۰ هزار تومان براش خرج کردن ولی اون ساعت لمسی قسمتش حدود ۷۰۰ یا ۸۰۰ هزار تومان بود مامانم منو جلوی فروشنده خراب کرد میگفت فقط در حد ۲۰۰ هزار تومان برات میخرم گفتم چیزی در حد ۲۰۰ تومان ندارید گفتن نه بعد گفتم من فلش میخواهم مامانم برای اینکه برام نخره به بهونه عید داشت بهم میگفت بیا برات کفش بخرم بعد وقتی دیدم همش دارم به مامانم اسرار میکنم که برام بخره دیدم نمیخره داشت یواش یواش گریم میگرفت من بعضی موقع ها شک میکنم که اینا پدر و مادر من باشند با خودم میگم حتما پدر مادر واقعی من توی پرورشگاه منو گذاشتن چون حتا برای حرف من هم ارزش قاعل نمیشن مثلا من توی یک اتاق دیگه و پدر مادرم توی اتاق دیگه دارم مثلا با مامانم صحبت میکنم همینطور که من صحبت دارم میکنم هنوز حرفم تموم نشده یک دفعه میبینم که مامانم یواشمی داره با بابام صحبت میکنه که من نشنوم
یک بار هم هیچوقت یادم نمیره من وقتی بوه بودم یک کار هایی انجام میدادم که نمیتونم بگم شرمنده که عموم ازش عکس گفرت توی جمع به همه نشون داد و منو مسخره کردن مامان و بابام هم داشتن باهاشون میخندیدن اما من خوابیده بودم وقتی بیدار شدم مامانم صبح برام قضیه رو تعریف کرد گفتم بهش شما از من دفاع نکردید گفتن نه اگه این کار رو میکردیم لج میکردن و دوباره تکرار میکردن . واقعا بعضی موقع ها به خدا میگم چرا خدایا جونم رو نمیگیرید من از خانوادم و تمام فامیل هایم ضربه خوردم شاید برای شما این مثل یک داستان باشه اما کاملا حقیقت هست
سلام منم بچه ي وسطم و دوتا برادر كوچك و بزرگتر دارم.از بچگي فقط داداشمو خواستن و من هميشه يه موجود اضافه و بد و دروغگو بودم.وقتيم اعتراض كردم گفتن حسودي و بدبختي و فلان و بيسار.داداشم به من تجاوز كرد و من نتونستم به كسي بگم.وقتي بعد از چند سال به مامانم گفتم هيچ واكنشي نشون نداد.ميخام خودكشي كنم.كسي راهي داره جلو پام بزاره؟
خیلی از مامان و بابام بدم میاد
ما۲ نفریم و من ۱۰ سالمه خواهر بزرو ترم ۹ سال ازم بزرگ تره امروز خونه تنها بودم رفتم توی اتاقش دیدم چه ابزاری و وسایلی که نداره کلاسایی که رفته زبان شنا طراحی تکفاندو رنگ روغن الانم داره کنکور میده مامانم فرستادتش سالن مطالعه و مشاوره و ویدیو های اموزشی میبینه هر فصل از ویدیو هاش ۱ میلیون پول میدن مامان و بابام با من خوبن ولی من از کلاس اول دارم بهشون میگم تبلت میخوام اونها هم میگن از بقیه تغلید نکن یا میگن برای خواهرت کلاس هفتم تبلت خریدیم برای تو هم همون موقع میخریم آخه شما خودتون فکر کنید دهه ۸۰ هر کس توی کلاس هفتم تبلت داشت خیلی خفن بود ولی الان من حتی کسایی رو میشناسم که دو یا سه سال از من کوچیک ترن ولی آیفون ۱۳ پرومکس دارن اصلا اینها رو هم ول کنید من دیشب بهشون گفتم یک مداد طراحی میخوام من که کلاس نمیرم بجاش از توی اینستا یاد میگیرم بابام گفت حالا باشه بعد آخرشم رفت یک مارک ایرانی داغون خرید حالا خواهرم کلاس رفته بعد برای ۲۹ تا مداد طراحی مختلف خریدن همه هم یا ورک یا فور کستل اینم ول کنید اصلا ما توی خونه قبلی با خواهرم اتاق مشترک داشتیم بعد اومدیم خونه جدید برای خواهرم وسایل جدید و کلن سرویس سفارشی گفتن درست کنن بعد حالا من چی همه وسایل خونه قبلی رو که اوردن بماند حتی برام قفسه کتاب خونه هم نخریدن و مثل اینایی که مجبورن هر روز اسباب کشی کنن و کلن اواره ان ۴ ساله که همه کتابام و بازی فکری هم توی جعبه هستن تازه میله لباس از بس که همشون لباساشون رو گذاشتن روش شکست اونم ۲ بار حالا خودتون فکر کنید وعض من چیه ای خدا
من امروز خواهرم من زد منم زدمش و مادرم من دعوا کرد امروز کلی گریه نفرینش کردم و تصمیم گرفتم هیچ کاری بری خانواده ام انجام ندم من همیشه جارو برقی گرد گیری خرید خونه کردم ولی همیشه به خواهرم اهمیت دادن من خسته شدم دیگه دلم شکسته امروز دعوا کردم که به حق علی عذابش زیاد کنه و لحظه ای از عذابش کم نکنه
سلام من ۱۲ ساله هستم یک خواهر کوچیک دارم که همه سالشه و یک داداش که اونم ۱۷ سالشه یک خواهر دیگه که ۲۰ سال داره و عروسی کرده و یک داداشم که اونم عروسی کرده☹️
تو خونه ی ما مامانم منو اصلا دوست نداره من اصلا نمیدونم چرا اگه کار خونست تا جایی که میتونم میکنم اگه درست میخونم اگه هر چیزه میکنم 😭😖ولی مامانم بازم توجهی نمیکنه همش به فکر داداشمه یا خواهرم خیلی اره درسته خواهرم کوچیکه درسته قبول دارم باید باهاش مهربون باشند اما همیشه سر من داد میزنند☹️😖😖😖😭من خیلی بد شانسم😖وقتی آبجی عروسی نکرده بود هم باهام دعوا میکرد بعد وقتی منم دعوا میکردم مامانم سر من داد میزدم تازه من اونوقت هم خیلی کوچیک بودم ۹ سالم بود☹️☹️☹️وقتی خودم ۶ یا ۷ سالم بود مثل خواهر کوچیکم نبود برام توجهی نمیکردند😖😖😖من دیگه خسته شدم😭😭😭اخه شما بگید من باید چیکار کنم😞😞😞😞من خودم الان کلاس هفتمم به خواهر کوچیکم خیلی چیزها خرید میکنن اما من حتی چیزایی که لازم دارم رو هم نمیگیرند خیلی اسباب بازی و اینا داره ولی من…… 😖 نمیدونم چیکار کنم😭😭😭😭میدونید بعضی وقتها فکر میکنم که اینا پدرو مادر من نیستند من فرزندم😭😭😭اما وقتی اسناد و اینا رو میبینم میفهمم نه همینان پس میگم چرا؟؟؟؟؟؟؟ ها؟؟؟؟؟ ☹️☹️☹️☹️😞😞😞😞😖😖😖😖😭😭😭اگه کسی جواب اینو میدونه حتما بگه لطفا لطفا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 😞
اگه تو مدرسه است همیشه ۲۰ شدم یکی ازبرترین دانش اموز شدم تو مدرسه اما بازم هیچ☹️☹️☹️😞😞😞😞😖😞😖😞😞😖لطفا بگید چرا اخه؟؟؟؟؟؟ ه؟؟؟؟؟ 😖😞☹️😭😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔
منم همینجوری عزیزم هی فکر میکردم مامانم و بابای واقعیم نیستن
سلام انشالا همتون موفق باشید من ی داداش دارم بزرگ تر از خودمم وقتی من به دنیا اومدم مامانم میگفت کاشکی به دنیا نمیومدم میگفت انشالا بمیری و اصلأ دوستت ندارم انشالا سقط میشدی نمیتونستم جلوش گریم کنم فقط میگفت داداش بزرگ تر از خودت دوس دارم دوس نداشتم تو به دنیا بیای و میگفت مایه بدبختی خرابی بودی داداشمم از من بدش میاد الان ۲ سال با داداشم قهرم و نمیخام آشتی کنم بهتون بگم من ولی نمیتونم دوری مامانم ببینم دوس دارم سعی کنم ازش متنفر بشم ولی نمیشه ولی بابام خیلی سختی میکشه و دوسم داره نه زیاد نه کم من دوست داره ولی خیلی با من تند رفتار میکنه و عذاب میکشم بابای خوبی برام بود ولی داداش بزرگ ترم خیلی دوس داره ناامید میشم سعی میکنم کمتر کمتر از مامانم و داداشم و پدرم دور بشم.
من مامانم خیلی داداشم رو که ازش ۶ سال بزرگترم دوست داره الان اون ۷ سالشه و من ۱۳ سالم وقتی فربد بدنیا اومد دیگه مامانم سر کار نرفت ولی من دوسالم بود مامانم منو یا تو مهد کودک میزاشت یا تو خونه ی این و اون بعد که داداشم لدنیا اومد نشست تو خونه همش قربون صدقش میره من نمیگم قربون صدقه ی من بره ولی فربد سرویس اتاق خواب نداره. و مامانم همینو بهونه مبکنه تا بیستررداداشمو دوس داشته باشه ظهر ها اونو بغل میکنه و وقتی بیدلیل داداشم منگ اذیت میکنه و منم میزنمش مامانم هرچی حرفه میاد بخ من میزنه وفتی داداشم یه دونه پیچ گوشتی دستش میگره تا ۸ ستل میگه اره پسر یه پیج گوشتی دستش گرفته التن با این لگو کوچواو ها که ماشین میسازه اگه بیبینیش خودشو واسه ماشینای پسرش فدا میکنه هرکی رو مببینه میگه اره مهندش اقا بعد که منم از اینا خریدم و به ماشین خیلی خوسگل درست کردم به کسی هیچی نگف و میخواستم شب به بابام نشون بدم گفت نسون ندی هااااا فکر کرده چی درست کرده و……. اگر یه کارناممم بد بشه به مامانجونم به دایی به همه گفت و ابروم رو برد بهد نشستم درس خوندم کارنامم معولش ۱۸ اومد به کسب هیچی نگف الان هروفت میرم خونهذی مامان جونم میگه درس بخون اخه من دارم میخونم بعد گف ماملنت که میگه نمیخونی. داداشم وقتی کارا بد مبکنه همه جیش تو سر من میخوره و اور کار بدی میمنه منو تو اتاق رندتمی میمنه و همش میگه تو درس نمیخونی………، بعدس مبگه جرا اعتماد به نفس نداری بار هاشده بخوام بهش بگم احه خودت باعثش سدی چقدر از تو تو سزی خوردم دلمو شکستی قلبمو شکستی اعتماد به تفسم داغون کردی دیگه چی مبخوای از جونم. دسشویی براش میشوم. گازو براس نمیز میمنم. تو حال رو براش گرد گیرب میکنم جارو برقی میمکنم فربد بیشعور رو نگهمیدارم بعد فربد که کاری نمیکنه بازم اون عزیز تره برا همون یه بار بهش گفتم عزیز کرده بعد مامانم برگشت گفت تو حسودی ا.بارها شده دختر خالم که ۳۱ سالشه میخواسته بگه مامانا کلا پسر دوستن مامانم حرفشو خورد یا با چشاش میگه فریا پشت سرته. وافعا دیگه نمیتونم مامانمو تحمل کنم
سلام من مهلام و۱۱سالمه یه خواهر کوچیک دارم که۲سال ازم کوچیکتره دیابت داره انسولین میزنه ولی همیشه سرم داد میزنه و مامان بابام حقو میدن به اون چون کوچیکتره منو همیشه دعوا میکنن که چرا با موبایل بازی میکنم درس نمیخونم احساس میکنم خیلی تنهام حتی خواهر کوچیکم تو مهمونیا اشکمو در میاره و همیشه آرزو میکنم تنها باشم
سلام خانواده من اصلا منو دوست ندارن ولی خاهرامو خیلی دوست دارن همش منو کتک میزنن به من هیچ توجهی نمیکنن موقع که از خونه میرم بیرون و بعد میام خونه بهم میگن تو چرا برگشتی اصلا ما تو رو نمی خایم🖤🙂🥺
خوانواده به من هیچ توجهی نمیکنن من با آهنگ های غمگین بیشتر راحت میشم پدر مادرم منو اصلن دوست ندارن و دختر خاله مو دوست دارن
مامان بابای منم بین من و خواهرم فرق میزارن ما دوتامونم دختریم فقط بخاطر اینکه من شغلی خواستم که اونا نمیخواستن و میخواستن دکتر باشم.وقتی خواهرم منو میزنه حق ندارم چیزی بگم چون از اون دوتاهم کتک میخورم اون موقع.طوری که میخوام فقط یه لحظه به قبل از بدنیا اومدن خواهرم برگردم و حداقل حسی که موقع محبت دیدن بهم دست میدادو یه بار دیگه تجربه کنم😭😢واقعا ما هم گناه داریم چیزی هم میگم میگن اون بچست خب به من چه مگه فقط بچه ها حق محبت دیدن دارن؟خب منم قلب دارم.احساس دارم و دلم میشکنه.وقتی کتک میخورم از درد کتک گریه نمیکنم از حسرت و احساس بدبختی که بهم دست میده گریه میکنم😞😢
من دو تا برادر دارم مادر و پدرم برا اون دو برادرام خدمت میکنه احساس میکنم در برابر اونا آشغال شدم ، پدرم همش سر من داد میزنه ب اونا احساس میکنم زیاد ب اونا لوس میشه آرزوم اینه ی خواهر داشته باشم ک با اون بازی کنم اگه اون بیاد دیگه فک کنم همه چی داغون میشه بنظرتون چیکار کنم🥺