آیا پدر و مادر بین فرزندان فرق میگذارند؟

آیا احساس میکنید پدر و مادر میان فرزندانشان فرق میگذارند؟ آیا از پدر و مادرتان شنیدهاید که پدر و مادر بین فرزندان فرق نمیگذارند و همه را به یک چشم میبینند؟ یکی از چالشهایی که درون خانوادهها دیده میشود فرق گذاشتن میان فرزندان است. برخی بر این باورند که پدر و مادر میان فرزندان فرق نمیگذارند و برخی میگویند رفتار پدر و مادران چیز دیگری میگوید.
آیا پدر و مادر میان فرزندان فرق میگذارند؟
این پرسش بارها و بارها از من پرسیده شده است. در پاسخ به این پرسش باید بگویم بله پدر و مادر بین فرزندان فرق میگذارند اما فرق گذاشتن به این معنا نیست که فرزندی به دیگران فرزندان برتری داشته باشد. یکی از ویژگیهای انسانها این است که بر پایهی رفتاری که میبینند واکنشی در پاسخ به آن رفتار از خود بروز میدهند. پدر و مادر نیز بر پایهی رفتارهایی که فرزندانشان انجام میدهند واکنش نشان میدهند. میتوانیم بگوییم پاسخ پدر و مادر به رفتار کودکان گونهای از بازخورد است. رفتار فرزندان در یک خانواده، همسان و همانند نیست پس بازخوردهایی که هر کدام از فرزندان دریافت میکنند نیز متفاوتند. فرزندان بازخوردها را دلیلی بر فرق گذاشتن میدانند و این رفتار از دید آنها ناپسند است. میتوانیم بگوییم فرق گذاشتن میان فرزندان چیزی اجتناب ناپذیر است اما به یاد بسپاریم که فرق گذاشتن به معنای تبعیض میان فرزندان نیست. فرق گذاشتن میتواند باعث پیشرفت کودکان نیز شود کودکان با گذر زمان میآموزند که اگر رفتارشان خوب و بر پایهی هنجارهای خانواده و جامعه باشد بازخورد بهتری دریافت خواهند کرد. سرانجام کودک با مفاهیمی چون قانون، هنجار و مسئولیتپذیری به خوبی آشنا خواهد شد.
تبعیض میان کودکان
هنگامی که رفتار پدر و مادر با فرزندانشان نابرابرانه و سوگیرانه باشد تبعیض میان کودکان رخ میدهد. تبعیض میان کودکان هنگامی پدید میآید که پدر و مادر از توانمندیها و شایستگیهای فرزند یا فرزندانشان در برابر فرزند دیگر چشمپوشی کنند و به احساسات او اهمیت ندهند. برخی از پدر و مادران دچار تبعیض جنسی هستند. ممکن است پدر و مادری به دخترشان بیش از پسر اهمیت دهند. خواستههای دخترشان را برآورده کنند و به نیازها و احساسات پسرشان بیتوجه یا کمتوجه باشند یا فرزند آخرشان (ته تغاری) را عاشقانه دوست داشته باشند و به دیگر فرزندان بیمهری کنند. این گونه از رفتارها تبعیضآمیز شناخته میشود. رفتار تبعیضآمیز بر خلاف آنچه دربارهی فرق گذاشتن گفته شد پیامدهای ناگوار و بدی به دنبال خواهد داشت.
پیامدهای تبعیض میان فرزندان توسط پدر و مادر
تبعیض بین فرزندان حس حقارت و حسادت را در فرزندانی که توجه کمتری دریافت میکنند پدید میآورد. آنها به این باور میرسند که پدر و مادرشان آنها را دوست ندارند و خود را سربار خانواده میپندارند. در این هنگام احساس بیزاری و نفرت نسبت به فرزند نورچشمی و نیز پدر و مادر پدید میآید. فرزندان در راستای اعتراض به رفتار پدر و مادرشان دست به رفتار پرخاشگرانه و لجبازی میزنند به گفتههای پدر و مادر خود گوش نمیکنند. کشمکش و درگیری فیزیکی میان فرزندانی که دچار تبعیض هستند بیشتر رخ میدهد و واکنش پدر و مادر به این کشمکشها کودکان را دچار گوشهگیری و افسردگی میکند. با گذر زمان این حس در فرد پدید میآید که او توانایی انجام کاری ندارد کودکانی که رفتار تبعیض آمیز را تجربه میکنند بیش از کودکان دیگر از نداشتن اعتماد به نفس رنج میبرند. تبعیض جنسیتی نیز میتواند زمینهساز دلزدگی از جنسیت شود و فرد را به این سو بکشاند که در آینده جنسیت خود را تغییر دهد یا رفتاری مانند جنس مخالف از خود بروز دهد. رفتارهای تبعیضآمیز با پایان کودکی فراموش نخواهند شد و تاثیر آن در بزرگسالی نیز همراه فرد خواهد بود و میتواند زمینهساز پدید آمدن اختلال روانی در فرد شود.
چند پیشنهاد برای جلوگیری از احساس تبعیض
کودکان روحیه بسیار حساس و شکنندهای دارند و ممکن است کوچکترین رفتارهای پدر و مادر از دید آنها تبعیضآمیز باشد این وظیفهی پدر و مادر است که رفتار درست و سنجیدهای با فرزندانشان داشته باشند تا از بروز چنین احساساتی جلوگیری کنند. هرگز کودکانتان را با هم مقایسه نکنید هر انسانی توانمندیها و شایستگیهایی ویژهی خود دارد پس نمیتوانیم بگوییم که فرزندان در یک خانواده باید رفتار و تواناییهایی همسان با یکدیگر داشته باشند. برخی از کودکان بهانهجو هستند و به نادرستی گمان میکنند که پدر و مادرشان با آنها رفتار تبعیضآمیز دارند. اگر دارای چنین کودکی هستید پیشنهاد میکنم از روانشناس کودک برای حل این مشکل کمک بگیرید.
اصلا قبول ندارم که بازخورد رفتار بچه هاس
من یه پسربودم ازاول درخدمت خانواده
برادرم مخل آسایش خانواده وننر وته تغاری و همیشه عزیزتر
کاملا موافقم. من در حال حاضر پدر هستم و از ديد يک پدر به اين مساله نگاه مي کنم.
در بيشتر مواقع هرچقدر يکي از فرزندان آزار و اذيت بيشتري دارد گويا محبوب تر مي شود.
من هميشه شاهد تفاوت نگاه پدر و مادرم بودم و از خدا مي خوام اين رفتار اشتباه را هرگز در مورد فرزندان خودم مرتکب نشوم.
مادر و پدر من همیشه برای خواهرم خرج می کنند و برای او همه چی می خرند و برای من نه من باید خودم برای خودم بخرم هر رو ز از خواب بلند میشم و گریه میکنم و من نمی دونم چکار کنم
خانواده من همیشه بین من و داداشم دوقلوم فرق میزان
همیشه دنبال علاقه های داداشم هستند ولی به علاقه های من توجه خاصی نمیکنند
ولی این موضوع باعث نشده که من از داداشم حس تنفر داشته باشم
همیشه حرف داداشم را بدون چون و چرا گوش میدن حتی اگه حرفشم غلط باشه ولی حرف من رو اصلا توجهی نمیکنند
گاهی اوقات کارهای بزرگی توی خونمون کردم مثل استعداد خاصی که در زمینه روبیک یا زبان های خارجه یا حافظه قوی که دارم
ولی خانواده ام اصلا توجهی نکردنند و بار ها تلاش کردن من را از علاقه های که دارم باز دارند
گاهی سعی کردم دلیل این فرق را بدونم
و گاهی هم اعتراض به این فرق ها کردم
ولی خانوادم بجای اینکه به حرفم گوش کنند و به کار هایشان فکر کنند گفتند تو مالیخولیا داری و چرت و پرت میگی
خانواده من هم همینجوری هستن
سلام اميدوارم همه حالشون خوب باشه من يك پسر و دو تا خواهر دام پدر و مادرم كه هميشه من كتك ميزنن به من ميگن تو الدنگ جامعه اى ميگن ايشالا مرگت به بينى ولى خوارم ميگن تو پزشك منى تو دانشمند منى تو خوشگل منى تو عشق منى خوب اين انصاف نيست من دوست دارم يكى من دوست داشته باشه كم كم فكر خود كشى كرده بودم ولى سريال به نام 100ديم اسم سريال صد خواستى به بين فهميدم تو اين جهان مهم ترين زنده ماندن در جهان دوستان اگر مادر و پدر شما كودك آزرى ميكنند به شماره123 زنگ بزنيم صد و بيست و سه براى كسانى كه مادر پدرشون مثل من همش من ميزنن من يك چيزى ميگم همه خوب يادون باشه براى تمام بشريت ميگم جهان داره گرم ميشه من فهميدم يه وظيفه دارم كه جهان نجات بديم حرف من خوب گوش كنيد با سپاس
من خودم با این که دوتا بچه دارم باز هم میبینم مادرم بین من و خواهرم فرق میزاره وقتی تنها میرم خونشون با من خوبه ولی وقتی با خواهرم هستم با من بد رفتاری میکنه . ولی باز هم مادرم تاج سرمه و عاشق خواهرم هستم . خدا به همه پدر مادر ها عمر و سلامتی بده
پدر مادر کجا بدرد من خوردن نمی دونم بجز بزرگ کردن و غذا دادن کار دیگه ای کردن از زمانی که برادر کوچیکم به دنیا اومده زندگی من سیاه شده قدمش نحس بود اندر که بابام ور شکست شد مامانم آنقدر براش جوش خورد که سکته کرد آنقدر مارموز هست و سادیسم داره که خدا میدونه اگر لیوانی و بشکنه میگه من بودم اگر کاری رو از عمد انجام بده میگه من بودم آنقدر عوضيه که وقتی من کتک میخورم میره توی یه اتاق میخنده اگر کسی بجز من بیاد توی اتاق خودشو میزنه به ناراحتی من برای اینه بتونم یه دونه کنسول بگیرم دو چرخه و کامپیوترم رو فروختم بعدش پولمو گرفتن ۱۵ میلیون سال ۱۴۰۱ بعدش برای من یه پلی۳ ۴،۵۰۰ خریدن بقیه پولم رو با یه مقدار بول از خودشون یه کامپیوتر ۲میلیونی براش خریدن که هفته قبل ۷ میلیون پول اکانتو ارتقا دادن براش بعدشم اتاق من یه اتاق بزرگ بود اونو ازم گرفتن دادنش به اون یه اتاق کوچیک که حکم انبار رو داره دادن بهم
رفتیم صفر پیش فامیل منو مادم مسخره میکنه
قدم ۲ متره بهم میگن بد قواره بعد ته تغاری شون با ۱۰ سال سنش ۶۰ کيلو وزنشه ۱۴۰ قدشه ره نمی تونه بره خالم با بچه سر راهیش اینجوری برخورد نمی کنه
خدا تو شکر کن منکه اینقدر خارو خفیف شدم که به خدا باور ندارم دیگه واقعا چشم دیدن بچه های مردم رو از حسادت ندارم
والا خونه ی ما هم فقط طرف خواهرمو میگیرن ??
من یه آبجی دارم که خانوادم فقط به اون توجه میکنن . هیچ وقت به من اهمیت ندادن همیشه به من فشار میارن به من بی احترامی میکنن همه چیز رو روی منم خالی میکنن و …
من ازشون متنفرم
و بیشتر از خواهر کوچکترم متنفرم چون سبب بیشتر این ها اون شد و کاش با من بهتر رفتار میکرد . هیچ وقت هیچ وقت نمیبخشمش
اون داره باعث از هم پاشیدگی خانواده میشه
دقیقا برای من هم همین طور است
آره منم قبول دارم
ما خونواده مون تقریبا داشت به خاطر بدبختی از هم می پاشید ولی پدر بزرگم اینا فقط به داییم کمک مالی می کردن
مامان بزرگم که مرد اصلا احساس ناراحتی نکردم
چون هیچ وقت غیر از پسرش و بچه های پسرش دخترا و بچه های دختراشو دوست نداشت
هیچ وقتم نمی بخشمش
سلام من یه خواهر کوچیکتر دارم که همیشه بخاطر اون منو میزنن حتی مامانم بهم گفته از خونه برو بیرون ما تورو دوست نداریم ولی خواهرم دلسوزه وقتی کتک میخورم برام گریه میکنه بابام هم خیلی ادم خوبیه ولی در مورد مسائل فوتبالی باهام صحبت میکنه البته گرم صحبت میکنه ولی وقتی از مامانم کتک میخورم اون به دادم نمیرسه ولی بعضی اوقات که خواهرم یه کوچولو کتک میخوره بابام براش بلند میشه من دیگه این زندگی رو دوست ندارم بعضی وقتا میخوام خودکشی کنم اما من دلم به ایندم روشنه اگه بزرگ شم قطعا به بابام خیلی کمک خواهم کرد ولی مامانم نه یه اوقات وقتی فکر میکنم پدرم مرده یاد خاطراتش میوفتم گریم میگیره ولی مادرم نه خیلی ارزوی مرگ میکنم
منم پسرم فرزند ارشد هستم و 17 سالمه و توی فامیل پدری نوه ارشد هستم و یک برادر و خواهر کوچکتر از خودم دارم و بین ما خیلی فرق میزارن با اینکه من در مدرسه نمرات بالایی دارم و در حال حاضر شغلم هم تعمیر خودرو هست پدرم بین من و خواهر کوچکم که فرزند آخر هست فرق زیادی میزاره و مادر هم منو با بقیه بچه های فامیل مقایسه میکنه من توی فامیل از همه بچه ها پدرم پولدار تره و سواد بیشتری دارم و خوش تیپ ترم ولی خواهر کوچکم با چرب زبانی و پاچه خواری به همه چیز رسیده ولی نمیدونم گناه من که فرزند اولم چیه هرساله پدرم برای خواهرم کلی طلا میخره و من بعد از دوسال انتظار یه موتور سنگین برام خریده که الانم خواهرم اومده بد منو به پدر و مادرم گفته الان هم میگن تو حق نداری سوار موتور بشی همیشه بخاطر کارای نکرده سرزنش شدم و تحقیرم کردن بعضی وقتا میخوام خودم یا خواهرمو بکشم ازش خیلی متنفرم همیشه بد منو به همه میگه برام آبرو نذاشته همش با پاچه خواری پدرمو مقابل من گذاشته خیلی خسته شدم فقط دوست دارم هرچی زود تر مستقل بشم خودمو از این خواهر پاچه خوارم نجات بدم چرا منی که پدرم همه جور امکاناتی داره به من که جانشینش هستم اهمیت نمیده بعضی وقتا میخواستم خواهرمو بکشم ولی بازم با خودم گفتم که ولش کنم این دختر ارزش مردن هم نداره
کاملا موافقم
من و هیچکس دوس نداره مامانم هم خواهر و برادر کوچک تر مو دوس داره هیچکس من و دوس نداره هی بهم شک میکنه ک فک میکنه من دوس پسر دارم ولي اونجوری نیس اصلا من خيلی ناراحتم تو خونه هیچکس بهم اهمیت نمیده ??
را تشکیل پدرو مادر من من رو دوست دارن ولی خواهر کوچیکم که 4 سالشه بیشتر اهمیت میدن براش همه چی میخرن من خودم بچه ی بزرگ خانوادم دخترم11سالمه بعضی وقتا میخوام خودکشی کنم اگه من نبودم الان خواهرم مریض بود اصلا قدرمو نمیدونم قبل از اینکه اون به دنیا بیاد همه چی خوب بود????????
من هم همیشه این احساس رو داشتم و برادرم رو بیشتر دوست دارن اما پدر عزیزم با انصاف هست همیشه ،واسه همین مدت هاست که دیگه مادرم رو دوست ندارم و روز به روز دورتر میشیم
سلام شما چند سالتونه؟
یه چیز مهم باید خدمتتون بگم و اون اینه که شما در آینده بسیار موفق تر از خواهرتون میشید. چون شما مستقل بار میاید ولی ایشون متکی به دیگران
سلام دقیقا من وضعیت شما رو دارم پدرم برایم کمی اهمیت قایل است ولی مادرم همیشه حسادت کرده وسعی کرده از دوست داشتن فرزند پسر پدرم استفاده کرده وحتی توجه اندک پدرم را سلب و به پسرش یعنی برادرم جلب کند منم از مادرم خیلی وقتکه دورم متنفرم از مادرم ..نمیدونم چرا فرزند پسر اینقدر براشون ارجحه مگه میخوان چیکارکنن
من بچه آخر هستم خیلی خوشبخت بودم تا برادرزاده ام به دنیا آمد مادر پدرم مخصوصا مادرم برای اون هرکاری میکنه و اون روز در دعوا به من میگه نفرینت میکنما و جلوی همه من را تحقیر میکند و وقتی برادر زاده ام گریه می کند اون چهار سال از من کوچکتر است همیشه حق با اونه و من هیچ حقی ندارم.
اصلا قبول ندارم که بازخورد رفتار بچه هاست.داداش من تا بوده دردسر درست کرده ولی همیشه نورچشمی خوانواده بوده و من که هیچ خلافی تو زندگیم نکردم ذره ای توجه بهم نشده.همیشه کاری میکردم که توجه هارو بکشم سمت خودم از معدل بیست گرفتن تا رفتن به ی رشته ی بهتر از داداشم تا خراب کردن داداشم پیششون.رفتاراشون باعث میشه هم از داداشم هم خودشون بدم بیاد.
من پسرم و هیچ ارزشی برام نمیزارن
با اینکه اینقد زحمت میکشم سعی میکنم آدم خوبی باشم
همش هرچی خواهرای بزرگترم میگن انجام میدن
من 12 ساله (الان 18 سالمه) یعنی از اول ابتدایی تا الان بجز راه های مدرسه و کلاس جای دیگه ای رو نه میشناسم و نه دیدم
.
باور کنید .
هر موقع پدر و مادرم و خواهرام خواستن بگردن من باید خونه بمونم
از اول تا الان من همش خونه موندم
یه ماهه مشکل روانی دارم تیک عصبی دارم دارو هامو هم خودم میگیرم من اصلا از این خانواده نیستم فکر کنم
منم موافقم هیچکس دوسم نداره نه مامانم و نه بابام همش برادرم رو دوست دارن همش به اون توجه میکنن و با اینکه برادرم نمره های خوبی نمیگیره هی میگین تو باهوش تری و …….
قلبم شکسته خیلی وقته که شکسته وقتی ۶ سالم بود که برادرم به دنیا اومد و از اون موقه هیچکس بهم توجه نکرد .?
درک میکنم
انشاءالله حالت بهتر بشه فقط همچیو بسپر به خدا فقط برا خودت تلاش کن تا بتونی موفق بشی تو همین الان هم مستقل و موفقی همین دردای روحی مارو تبدیل به ادمای موفق میکنه
آفرین دمت گرم دقیقا ما مثل بقیه بچه ها به درد نخور نیستیم
مامان بابای من هم دقیقاا همینطورن.قشنگ داداش کوچیکترم رو مخصوصا مامانم تحویل میگیره.قربون صدقش میره.جرعت نیست یه حرف بهش بزنم قشنگ میره دوتا میزاره روش.از اون ور هرچی بهش میگم داداشتم دوبرابر فحش های افتضاحی بهم میده دوتاشون باور نمیکنن.
بعد بابام میگه این پسره عیب نداره تو حق نداری گوه میخوری ازین چیزا میگی.متنفرم.فقطمیخوام درس بخونم ازشون جدااااشم.ببینم داداشم بدبختشون میکنه یا نه
پدر و مادر من همیشه بین پسر و دختر فرق گذاشتن هیچ وقت ازشون راضی نمیشم خیلی دلخورم الان که خودم دوتا دختر دارم هنوز هم تبعیض ها ادامه داره و منم قسم خوردم اگر روزی خدای ناکرده محتاج بچه هاشون شدن خیلی محکم بگم من دخترم و شما همیشه پشت و یاور پسرها بودین الانم از اونا کمک بخواین و این بخاطر زجرایی هست که از این تبعیض کشیدم ???
درست مثل من .
آخه چرا مادر و پدرم عاشق فرزند پسرشان بودند. اصلا من حسود نیستم و از خداوند میخواهم عمری بلند به برادرم بدهم . ولی خدایا کاش مادرم پی به اشتباهش میبرد.
آره دقیقا تازه وقتی که من به پدر مادرم میگم فلان کارو واسه آبجی کوچیکترم کردین
سه تا جوابی که معمولا میشنوم اینا هستن:
برای تو هم این کارا رو کردیم یادت نیست(در حالی که قشنگ یادمه نکردن)
تو حسودی(اینقد بهم گفتن حسود که همه ی فامیل واقعا فک می کنن من حسودم)
یا اینکه میگن امیدوارم خودت بچه دار شی یه دو قلو دختر?
که قشنگ بفهمی ما چی میگیم
…
ولی من مطمئنم اگه دو قلو هم داشته باشم هیچوقت اینجوری باهاشون رفتار نمی کنم
دقیقا
هعی 🙂
منم سیزده سالمه وضعم همینه:)
سلام منم از این مشکل خیلی رنج میبرم هنوز که هنوزه.
پدر مادرم به خاطر ویژگی هایی که خواهرم داره و من ندارم به اون خیلی زیاد توجه دارن و ویژگی های منو اصلا نمیبینن و مدام غرورمو جلوی آشنا و غریبه میشکنن با توهیناشون.
ما که دوتا خواهریم اما بازم فرق میذارن راضی نیستن او زحمت بکشه کار کنه اگه یک کار کنه انگار کوه کنده اما من اگه ۱۰۰کار کنم انگار هیچی نکردم سر من که میرسه دختر باید کار کنه چرا چون بچی دومم بچی اخرم میشم دیگه
الان که دارم اینو می نویسم دارم با اشک می نویسم از بس دلم شکسته. مادربین من و بقیه بچه هاش تبعیض قائل میشه، دکتر بردنش با منه، کارهای خونه را مم کمکش می کنم، خونه تکونی هر سالش با منه، از وقتی دستش درد گرفته فقط منم که تو حموم می شورمش و هزار تا کار ریز و درشت دیگه اما اصلا نمی بینه، فقط طلبکارتر میشه، جالب اینه که خواهرام اگه بخوان یه ظرف کمکش بشورن نمی ذاره، اگه یه بار به خواهرم بگم امروز من نمی تونم برم دنبال مادر دکتر و یکی از شما برین بدش میاد مثل اینکه وظیفه منه و هی به اونا میگه براتون زحمت میشه، در صورتی که هز مح طلبکاره. اصلا از من خوشش نمیاد، اگه شوخی کنم یا بخندم جوری توی ذوقم می زنه که خورد میشم و داغون میشم. دلش می خواد از من بهونه بگیره، واقعا دلیلش را نمی فهمم، نمی دونم چرا با من اینجوریه، هیچ جور نمی فهمم چرا اینقدر منو دست کم می گیره و لجش می گیره
خودت و خواهرت چند سالته؟ شغلتون چیه؟ تاکنون ازش پرسیدی چرا این رفتار رو داره؟
چه حالب. خیلی ها اینطورن . از جمله خودم. من که نمیگذرم ازشون. شاشیدن به زندگیم از بچگی تا حالا. تازه من و خواهرم دوقلوییم. انقدر ازشون متنفرم که نگو بویژه از مامانم. دلم میخواد وقتی رفتاراشو توجیه میکنه سرشو بکوبم تو دیوار?
دوستان ببینید وقتی یه نفر یه نفرو دوست داره
دیگه دوسش داره
شما نمیتونید کاری کنید که به شما هم توجه بکنه
باید یه نفرو پیدا کنید که همونقدر شما رو دوست داشته باشه
البته منو هم هیچکس دوس نداره از بچگی کلا کیسه بکس اقوام بودم
ولی خب دختر عمم دوسم داشت از همون بچگی منم دوسش داشتم شمام مطمئنا یه نفر پیدا میشه توی خونواده تون که وقتی باهاش حرف می زنید یا وقتی اون حرف میزنه انرژی مثبت بهتون میده
اگه الانم اینجور کسیو ندارید باید بگردید پیدا کنید زحمتش با خودتونه
لطفا دهنت رو ببند اگه میخوای اینو بگی که رفتارتون توجیه کنی ننگ برتو
پدر و مادر من هم بین من و برادرانم تبعیض قائل میشدند و میشوند تا جاییکه یکی از برادرانم مرا لمس میکرد و میگفت کسی حرف تورا باور نمی کنه مامان و بابا حرف من را باور میکنن. هرگز پدر و مادرم را نمی بخشم که من را با حس نفرت از کارای برادرم و اینکه دوست داشته نمی شوم و مرا باور ندارن بزرگ کردند. بیست و دو ساله سکوت کردم اما هنوز با تبعیضی که قائل میشن میگم اگه اون دوسال چیزی می گفتم آنها واقعا حرف من را باور نمی کردند.
چنتادلیل می تونه داشته باشه یک چهره زیبا زبان شیرین وچرب نرم یاموقع بدنیاامدنش موقیعت اقتصادی خوبی داشتن به اصطلاح پاقدمش خوبوده یکی اینکه فرزندرونقاط ضعف پدرمادرپابزاره درصورتیکه پدرمادرشان شخصیت انتقادپذیری پاین داشته باشن ومغرورولج باز باشن ودیگه اینکه فرزنددختراگرشوهرش بیگانه یاموقیعت شغلی خوبی نداشته باشن وبعضی پدرمادرها علاقه خوبی به شنیدن حرفهای بچه هاراجب به عیب جوی مردم دارن واین میتونه بین فرزندان هم صدق کنه چون بچهاهمیشه دوست دارن خودشون نشون بدن واینجاست بعضی بچهاباخراب کردن خواهریابرادرجای گاه خودشون بالاببرن البته این نوع مشکلات بیشتردخترادارن مخصوصاشوهران دامادسرخونه باشه
سلام من الان ۱۳ سالمه ومیگم که اصلا نمیتونه ربطی به چرب زبونی داشته باشه چون من از کوچیکی از همون موقع که زبون واکردم خییلی خوش صحبت بودم همیشه برای هر حرف دیگران جواب توی آستینم داشتم همیشه بلد بودم چی بگم که دیگران کاری رو که میخوام انجام بدن اصلا هم حسود ومغرور نیستم ولی ناراحتم چون ،من به دلیل ضعیف بودن ریاضیم اعتماد به نفس خیلی پایینی دارم وهمیشه هم از جانب برادر دوقلوم که ریاضیش قویه تحقیر ومسخره میشدم اما مادر وپدرم اعتنای چندانی به این غضیه نداشتند وندارند.اما من حافظه خیییلی قوی دارم به طوری که هنوز هم خانه پدر بزرگم را که وقتی۳سال داشتم دیدم هنوزهم به یاد دارم حالا آن خانه را خیییلی سال است که فروخته اند،من درزبان انگلیسی خییلی موفق هستم وهمینطور درس های دیگه اماخانواده ام اینهارا نمی بینند. وقتی برای اولین بار در امتحانات پایان ترم(زبان) نمره ۹۲/۵ را آوردم کسی زیاد خوشحال نشد.اما برای برادرم خیلی خوشحال شدندوحالا ترم دوم را تمام کرده ام بانمره ۹۷اما باز هم زیاد خوشحال نشدند.من را در تابستان به کلاس ریاضی فرستادند ولی همچنان مسخره کردن های داداشم که میگه:سارا اصلا معنی پول رو نمیفهمه او اصلان نمیدونه پول چیه.ادامه داشت،وحالاهم در تاریخ(سه شنبه ۳۰شهریور ۱۴۰۰)نمیدونم ولی انگار همچین که دیدند دارم موفق میشوم نمی گذارند من دیگر به کلاس ریاضی بروم.درحالی که وقتی برادرم برای دوران اول دبیرستانش میخواست به مدرسه تیزهوشان برود هزار جور کلاس تست واز اینجور چیزا فرستادنش که خرج زیادی داشت.که خوب یک شب بعد از امتحان به من گفت که تو نادونی واز اینجور حرفا خوبه حالا جواب امتحانات نیومده بود که انقدر برای من قیف وقوپی می آمد،من هم به شدت دلم از حرف هایش شکست جوری که به گریه افتادم وگفتم امیدوارم اصلا قبول نشی تا یاد بگیری بامن اینطور حرف نزنی.وقتی نتایج امتحان رو دادند دیدیم اسم برادرم نبود البته خوب حقش بود چون اصلا درس نخوانده بودو کلا بازی کرده بود.ولی حالا برای کلاس ریاضی من هی میگن که پول نداریم چیه حالا میخواید صد تومان بدید از پول کلاس های تست برادرم که کمتره.سر کلاس زبان هم کورونارا بهانه کردند که دوباره مرا نفرستند.راستی این راهم بگویم که من از بچگی از سنم خیلی بیشتر میدانستم ومیدانم واز همان کوچکی هر سخنی را زود باور نمی کردم اما آنها این موضوع را هم نمی بینند.والبته برادرم را روزی به کلاس تکواندو فرستادند اما از آن وقت ها من یکی هر کار کردم نتوانستم کاری کنم که من راهم به یک ورزش رزمی بفرستند،دوباره به من که رسید گفتند پول نداریم.یک بار پدرم به من گفت که طاها (برادرم)از من خیلی باهوش تر است،چه در درس وچه در چیز های دیگر.آن موقع من جلوی اشک هایم را گرفتم وکمی بعد رفتم توی اتاقم و گریه کردم وخودم را سرزنش کردم.چندین روز قبل تر هم وقتی که میخواستم وای فای لپ تاپ را روشن کنم و بلد نبودم پدرم به من گفت که تو هیچی نمیشی خوبه حالا یه روزی هم اون بلد نبود وای فای ونقطه اتصال گوشی هارا وصل کندوجالب اینجاست که چندین بار خودم به او گفتم،تایادگرفت وفهمید.پدر وبرادرم اصلا دانشی که درباره کامپیوتر و وسایلش دارند را به من یادنمیدهند،پدرم برای این که شانه از زیر بار خالی کند،میگوید که چند بار گفتم برو توی وُرد وپاوِرپوینت تمرین کن.آخه یه تایپ کردن،عوض کردن فونت وعوض کردن رنگ پس زمینه کاری ندارد ومن همه را بلدم.ومن مجبورم تمام سوالات خودم را از گوگل بپرسم.والان هم میگوید مگر بیکاری اینتر نت را خرج این چیز ها میکنی،من هم تاب نیاوردم وجوابش رادادم که:وقتی تو و طاها (برادرم)چیزی به من یاد نمیدهید خوب من مجبورم،توقع داری تا آخر عمرم این چیز های پیش پا افتاده را یاد نگیرم یا برای آموزش آنها به کلاس کامپیوتر بروم؟! اوهمش میگوید تو علاقه ای نداری به این چیزا.خوب اگه علاقه نداشتم که درد بی درمان ندارم بروم از گوگل بپرسم شاید فکر میکنه آنقدر احمقم که میخواهم گوگل را ایسگاه کنم.از این خانواده هیچ تفکری درباره من بدبخت بعید نیست.امیدوارم همه ی آنهایی که مشکلی،دردی،اندوهی دارند هرچه زود تر برطرف شود.
دقیقا دوستان مادرِ منم ،منو اصلا دوست نداره یه جوری خواهرم پرستش می کنن که انگار خواهرم مادرِ،مادرم هست
ولی وجدانا پدرمون خیلی با انصافه
سلامتی همه بچه هایی که مثل منن
سلام
خيلي سال هست كه من بعنوان برادر كوچيك تر نسبت به برادر بزرگترم اين حس رو دارم تجربه ميكنم و الان تقريبا مريض شدم و خيلي احساس بدي نسبت به پدر و مادرم دارم. خيلي سخت بزرگ شدم و پر عقده
پدر مادر منم دقیقا همینن متاسفانه و کاملا مشهوده تبیعض زیادی که همیشه بین من که ۲۵ سالمه و دخترم و بین برادرم (۶سال بزرگتر از منه)قائل میشن.بیشتر مادرم اینجوریه و همه جوره و همیشه بیشتر از لحاظ مالی برادرم ساپورت میکنن و کاری کردن که همیشه حسادت زیادی داشته باشم بهش .۴ سال سرکار میرفتم طلاهامو فروختم بتونم مستقل باشم اما وقتی مبینم به راحتی هر مقدار پولی برای خونه و ماشین و ازدواجش خواسته بهش دادن با دلسوزی و مهربونی اما اگه من بگم ۱۰۰ ت که الان واقعا پولی نیست بهم بدید یا مثلا منم نیاز دارم خیلی چیزا مثل اون سریع گارد میگیرن که ما پول نداریم خودت میدونی ما شرایطمون همینه در صورتیکه واسه اون اینجوری نیست !!!