آیا پدر و مادر بین فرزندان فرق میگذارند؟
آیا احساس میکنید پدر و مادر میان فرزندانشان فرق میگذارند؟ آیا از پدر و مادرتان شنیدهاید که پدر و مادر بین فرزندان فرق نمیگذارند و همه را به یک چشم میبینند؟ یکی از چالشهایی که درون خانوادهها دیده میشود فرق گذاشتن میان فرزندان است. برخی بر این باورند که پدر و مادر میان فرزندان فرق نمیگذارند و برخی میگویند رفتار پدر و مادران چیز دیگری میگوید.
آیا پدر و مادر میان فرزندان فرق میگذارند؟
این پرسش بارها و بارها از من پرسیده شده است. در پاسخ به این پرسش باید بگویم بله پدر و مادر بین فرزندان فرق میگذارند اما فرق گذاشتن به این معنا نیست که فرزندی به دیگران فرزندان برتری داشته باشد. یکی از ویژگیهای انسانها این است که بر پایهی رفتاری که میبینند واکنشی در پاسخ به آن رفتار از خود بروز میدهند. پدر و مادر نیز بر پایهی رفتارهایی که فرزندانشان انجام میدهند واکنش نشان میدهند. میتوانیم بگوییم پاسخ پدر و مادر به رفتار کودکان گونهای از بازخورد است. رفتار فرزندان در یک خانواده، همسان و همانند نیست پس بازخوردهایی که هر کدام از فرزندان دریافت میکنند نیز متفاوتند. فرزندان بازخوردها را دلیلی بر فرق گذاشتن میدانند و این رفتار از دید آنها ناپسند است. میتوانیم بگوییم فرق گذاشتن میان فرزندان چیزی اجتناب ناپذیر است اما به یاد بسپاریم که فرق گذاشتن به معنای تبعیض میان فرزندان نیست. فرق گذاشتن میتواند باعث پیشرفت کودکان نیز شود کودکان با گذر زمان میآموزند که اگر رفتارشان خوب و بر پایهی هنجارهای خانواده و جامعه باشد بازخورد بهتری دریافت خواهند کرد. سرانجام کودک با مفاهیمی چون قانون، هنجار و مسئولیتپذیری به خوبی آشنا خواهد شد.
تبعیض میان کودکان
هنگامی که رفتار پدر و مادر با فرزندانشان نابرابرانه و سوگیرانه باشد تبعیض میان کودکان رخ میدهد. تبعیض میان کودکان هنگامی پدید میآید که پدر و مادر از توانمندیها و شایستگیهای فرزند یا فرزندانشان در برابر فرزند دیگر چشمپوشی کنند و به احساسات او اهمیت ندهند. برخی از پدر و مادران دچار تبعیض جنسی هستند. ممکن است پدر و مادری به دخترشان بیش از پسر اهمیت دهند. خواستههای دخترشان را برآورده کنند و به نیازها و احساسات پسرشان بیتوجه یا کمتوجه باشند یا فرزند آخرشان (ته تغاری) را عاشقانه دوست داشته باشند و به دیگر فرزندان بیمهری کنند. این گونه از رفتارها تبعیضآمیز شناخته میشود. رفتار تبعیضآمیز بر خلاف آنچه دربارهی فرق گذاشتن گفته شد پیامدهای ناگوار و بدی به دنبال خواهد داشت.
پیامدهای تبعیض میان فرزندان توسط پدر و مادر
تبعیض بین فرزندان حس حقارت و حسادت را در فرزندانی که توجه کمتری دریافت میکنند پدید میآورد. آنها به این باور میرسند که پدر و مادرشان آنها را دوست ندارند و خود را سربار خانواده میپندارند. در این هنگام احساس بیزاری و نفرت نسبت به فرزند نورچشمی و نیز پدر و مادر پدید میآید. فرزندان در راستای اعتراض به رفتار پدر و مادرشان دست به رفتار پرخاشگرانه و لجبازی میزنند به گفتههای پدر و مادر خود گوش نمیکنند. کشمکش و درگیری فیزیکی میان فرزندانی که دچار تبعیض هستند بیشتر رخ میدهد و واکنش پدر و مادر به این کشمکشها کودکان را دچار گوشهگیری و افسردگی میکند. با گذر زمان این حس در فرد پدید میآید که او توانایی انجام کاری ندارد کودکانی که رفتار تبعیض آمیز را تجربه میکنند بیش از کودکان دیگر از نداشتن اعتماد به نفس رنج میبرند. تبعیض جنسیتی نیز میتواند زمینهساز دلزدگی از جنسیت شود و فرد را به این سو بکشاند که در آینده جنسیت خود را تغییر دهد یا رفتاری مانند جنس مخالف از خود بروز دهد. رفتارهای تبعیضآمیز با پایان کودکی فراموش نخواهند شد و تاثیر آن در بزرگسالی نیز همراه فرد خواهد بود و میتواند زمینهساز پدید آمدن اختلال روانی در فرد شود.
چند پیشنهاد برای جلوگیری از احساس تبعیض
کودکان روحیه بسیار حساس و شکنندهای دارند و ممکن است کوچکترین رفتارهای پدر و مادر از دید آنها تبعیضآمیز باشد این وظیفهی پدر و مادر است که رفتار درست و سنجیدهای با فرزندانشان داشته باشند تا از بروز چنین احساساتی جلوگیری کنند. هرگز کودکانتان را با هم مقایسه نکنید هر انسانی توانمندیها و شایستگیهایی ویژهی خود دارد پس نمیتوانیم بگوییم که فرزندان در یک خانواده باید رفتار و تواناییهایی همسان با یکدیگر داشته باشند. برخی از کودکان بهانهجو هستند و به نادرستی گمان میکنند که پدر و مادرشان با آنها رفتار تبعیضآمیز دارند. اگر دارای چنین کودکی هستید پیشنهاد میکنم از روانشناس کودک برای حل این مشکل کمک بگیرید.
منم قبل از اینکه پدر مادرم یک برادر جدید برایم بیارن وضع خوبی داشتم ولی نه خیلی خوب الان که داداش جدیدم اومده همه چیزرو از من گرفته نه توجه دارم نه گوشی دارم نه پولی بهم میدن نه چیزی واسم میخرن نه لباس دارم که بپوشم ولی اون همه چی داره حقیقتش فکر میکنم منو از پرورشگاه گرفتن چون بچه دار نمیشدن الان هم بچه دار شدن منو نمیخوان
پدرومادرم اصلاذمنو دوست ندارن
پدر مادر منم همیشه فرق میزاشتن و الآنم فرق میزارن بچه بزرگتر چون با یه عالمه دعا و نظر و نیاز به دنیا اومده نورچشمیشونه و می پرستنش و من حق هیچ اعتراضی ندارم حتی هنوزم ک هنوزه ما بزرگم شدیم نمیتونم بهش بگم تو چون پدرمادرم دعوام میکنن و مثل کوه پشتشن، بچه کوچیکم که ترتغالی و عزیز دردونشونه منم نباید حتی بهش بگم بالا چشمت ابرو
ولی من این وسط موندم و دارم له میشم ، همه محبت ها برای بچه بزرگ و کوچیکه
به من هیچ محبتی ندارن ، آرزومه از این خونه برم
مادرم چپ میره راست میره بهم میگه اینجا خونه تو نیست من براشون اضافی ام
اگه عکس های بچگیم نبود و قیافم شبیهشون نبود مطمئن بودم ک منو از پرورشگاه آوردن
ذره ای ب من محبت ندارن ازم متنفرن
منم فرزند وسطی هستم
و دقیقا همین مشکلو دارم مخصوصا با برادر کوچیکم وقتی بچه بودم به دنیا اومد و همه توجه ها روی اون بود و من الان اعتراضی ندارم چون اون کوچیک تره
الانم ۸ سالشه دقیقا همون سنی که من بودم و اون به دنیا اومد اون زمانی که به توجه احتیاج داشتم اصلا منو نمیدیدن خیلی هم لوسش کردن و اصلا به حرف من گوش نمیده حتی بهم فوش میده و منو میزنه منم اعصابم خورد شد با کتاب قرآنش یواش زدم تو سرش بعد امروز قرار بود منو کلاس گیتار بنویسن ( ولی ب قول بابام چون من ی ادم آشغالم و ارزش پول خرج کردنو ندارم نزاشت توی کلاس ثبت نام کنم و از دیروز زندگی برام جهنمه
بعد خیلی هم قشنگ نقش بازی میکنه هر وقت که میخوان چیزی واسش بگیرن برای اینکه به مامان بابام ثابت کنه که دوسم داره میگه اول واسه فاطیما بگیرین اول اون
خیلی دارم زجر میکشم من توی خونه همه کا را رو میکنم بعد هم میگن مگه تو کاری میکنی فقط مفت خوری و من بعد ۵ سال تونسته بودم بابامو راضی کنم تا منو بفرسته کلاس گیتار ولی باز اونا حتی با برادر بزرگم این تورین اون براش مهم نیست چون ممکنه ازدواج کنه بره اصلا ی جا دیگه اما من ممکنه تا زمان مرگشون پیششون بمونم
و نمیدونم چیکار کنم من از ترس اونا میخوام برم حسابداری درحالی که استعدادم در نقاشیه ولی وقتی ازم حمایت نمیکنن
حتی همین حسابداری هم که میخوام برم مسخره ام میکنن باز برادر بزرگم یکم کمکم میکنه ولی باز ترجیح میدم خودمو بکشم چون همش داخل تصمیماتم دخالت میکنن و میگن مگه تو بی صاحابی که هر تصمیمی که دلت خواست بگیری
مامانم که میگه باید بری رشته انسانی
بابام میگه باید بری تجربی
بعد حتی توی خرید لباسم هم دخالت میکنن و مادرم همیشه اذیتم میکنه و انتظار داره باهاش خوب باشم
حتی لباس زیرم هم مامانم نمیزاره انتخاب کنم بهش میگم اصلا من میخوام برم خارج از کشور ازدواج هم نمیخوام بکنم میگه نه حالا تو باید تا وقتی خونه ی منی کارای خونه رو بکنی تازه مادرم از این تنبل هاست که همه کارا رو بابام مجبوره بکنه بابام هم نمیتونه چیزی بگه ولی اون بیچاره هم دیگه داره پیر میشه نمیتونه کارا رو بکنه منم در کنار بابام کمکش میکنم ولی اگر بخوام بگم هر دوتا شون خیلی اذیتمون کردن از بچگی ولی باز پدرم پشیمونه ولی مادرم زندگیه مارو نابود کرده
باز پدرم هم عصبیه و توی همون عصبیتش تصمیم میگیره مثلا خودش شب اومد پیشم گره کرد گفت ببخشید دست خودم نبود الکی عصبی شدم ولی قرار نیست بفرستنم گیتار چون باید تنبیه بشم به نظرشون
سلام منم بچه دوم خانواده هستم داداشم یکی یدونه است سه تا خواهر دارم بابام انسان آروم وباادبیه منم از اون بردم ولی داداشم گستاخه همش بهم زورمیگه مثلااز حموم میادمیگه سشوار روبزن برق درحالی که سشوار رومیزه فقط خودش بایدبزنش برق بعدمنم ایناروبه مامان خانمم میگم میگه من لجبازم همش اون ازسری داداشم درمیاد بابامم بهم حرف میزنه خانواده مادریم عاشق پسرهستن خوش شون ازدخترنمیادمثلامیریم خونه شون میگن زودتر هرکی اومد خاستگاریم منو شوهربدن بابامم بدش میاد داداشمم میگه من خیلی زشت هستم مسخره ام میکنه میگه دست و پاچلفتی هستم درحالی که من دخترعاطفی هستم هیچکی درکم نمی کنه اینارو جلودایی هام میگه دایی هامم میخندن منم همش منتظر انتقام هستم مثلاجوری باداداشم رفتارمیکنن انگارکسی داداشم یه انسان بی شعوره درسش صفره آرزوی مرگ منو میکنه میگه آهنگ فارسی دخترگوش بده عاشق میشه میگه گوش نده منم وقتی نیستش گوش میدم
بله دقیقاً با اینکه من حافظ قرآن هستم و در یک خانواده مذهبی هستم فرزند اول هستند و مقام تونستم براشون بیارم ولی اونا به من هیچ اهمیت نمیده منظورم مادر و پدرم هستند یک برادر و یک خواهر دارم برادرم اهل موبایل هست ما سه قلو هستیم ولی اونا به من که تونستم مقام قرآنی واسشون بیارم هیچ اهمیتی نمیدن واقعا متاسفم برای تمام عزیزانی که پیام دادند و ناراحتی فکر میکردم فقط من تنهام مادر و پدرم فکر می کنم بیشتر برادرم را دوست دارم ولی تو پیام های شما رو دیدم فهمیدم که اینطور نیست خدانگهدار
من خواهر بزرگ تر هستم.یه داداش کوچولو با مزه هم دارم که بیشتر برخورد هاش رو مخ هست.من ازش کلا دار طول روز یک بوس در خواست میکنم ولی همون نمیده.همه افراد فامیل که هم سن و سال های خودم هستن میگن چجوری تحملش میکنی. امشب تصمیم گرفتم مشکلم رو به مادر پدرم بگم ولی به محض اینکه گفتم دعوا شد توی خونه و از نحوه صحبت پدر مادرم دارم حس میکنم که به من هیچ توجهی نمیکنن یا خود مونی تر منو نمی خوان.در صورتی که خودشون فکر میکنن من رو خیلی میخوان و دوس دارن و دارن کار درست رو میکنن ولی من که یه نجوونه۱۳ساله ام شخصیتم داره له میشه.الان دادش من۷سالشه و این رفتارش هر چند ساده ولی نبود عاطفیات بین منو برادرم رو میرسونه.لطفا راهنمایی کنید که من باید چیکار کنم؟؟راستی یادم رفت بگم از لحاظ امکانات فیزیکی تبعیضی نیست فقط از لحاظ روحیات تبعیض وجود داره،و تازه من هر چی که دادش کوچیکم میخواد رو بهش میدم.حتی اگر خیلی دوس داشته باشم اون چیز رو.ولی اگه من بدون اجازه بوسش کنم منو میزنه و پدر مادرم میگن حقت بود.??
اینایی که گفتیو به مامانت هم بگو حتما
سلام من یه توی یه خانواده ی پنج تفره دختر بزرگم و دوتا خواهر دارم .پدر و مادرم تنها حسی که به من دادت حس اضافی بودن هستش مادرم منو فقط برای تمیز کردن خونه و ظرف شستن ،چایی دم کردن، وحمالی میخواد در صورتی که خواهر دومم تنها ۴ سال با من تفاوت سنی داره اون رو میپرستن هر کاری براش میکنن حدود سه ساله کسی برای من لباس نخریده ولی هروز برای اون لباس میخرن خیلی دوسش دارن ولی من یه روز از درد دل داشتم میمردم و حالت تهوع داشتم نهایت حرف مادرم به من این بود اگه حالت خیلی بده بلند شو برا خودت جوشوننده دم کن میدونین خیلی چیزای دیگه هم هست که من با گوشت و پوست و گوشتم درک کردم و همش گریه هامو تو تنهایی انجام دادم نمیدونم چرا بعضی همچین پدر و مادر هایی میشن ولی هر چی که هست خدا گفته حتی اگه بهت ظلم هم بکنن احترامشون واجبه به نظرم همین طور که فزرند یه سری وظایف داره در قبال پدر و مادر اونا هم وظایفی دارن ولی کیه که قبول کنه خلاصه من همش فکر میکردم تنهام و کسی مثل من اینقدر درد کشیده نیس وقتی نظرات بقیه رو خوندم متوجه شدم نه تنها نیستم ما باید تلاش کنیم روی پای خودمون بایستیم و ازشون با احترام دور بشیم دور دور دور اینقدر دور که پاک شیم از رندگیشون ما هیچی حق انتخابی نداشتیم توی انتخاب خانواده مون ولی میتونیم یه خانواده جدید برای خودمون بسازیم دوستای جدید وافراد جدیدی که خودمون انتخاب کردیم خلاصه ما زخم خورده ی یه چیزیم و این زخمه هیچ وقت درمان نمیشه ولی شاید کمی درمان بشه یا حق
سلام من یه پسر ۱۳ ساله هستم و پدر و مادرم بین برادر کوچکم فرق میزارند و همش از خدا درخواست میکنم بمیرم?
همه درد دل کردن درسته همه ی چیزاییکه گفتن توی زندگی من بوده ولی من یه سر و گردن از همه ی کسانیکه درد دل کردن بالاترم تا حدی پدر مادرم از بچگیم معتقد بودن که همه خواهر برادرام ازدواج کنن فقط من بمونم عصای زیر دست پیری شون و از طرفی خواهر برادرام با بچه هاشون که میان خونه مون من باشم برا تمیزکاری و پذیرایی. از طرفی هزارتا خواستگار داشتم همشونو مینداختن بیرون که بیخود میکنی فکر ازدواج میکنی ما نمیخوایم شوهرت بدیم والسلام. یعنی ازین بالاتر دیگه سراغ نداریم الان 40 سالم رد شده میگن به ما چه میخواستی شوهر کنی مگه ما کار زندگی نداریم بشینیم به فکر تو باشیم. کلا با بچه سر راهی م اینطور رفتار نمیشه.
سلام….کیانا هستم یه دختر نوجوون 16 ساله….قبل از به دنیا اومدن داداش کوچکترم که هشت سال باهام اختلاف سنی داره خیلی مورد توجه خانوادم بودم….ولی بعد از به دنیا اومدن اون همه چیز عوض شد….اونا به صورت کاملا واضح بین ما فرق میذارن….مادرم از اون ادماییه که به همه اهمیت میده….ولی نمیدونم چرا بحث من که میشه فقط اینکه درس خوندم یا نه یادش میاد؟همیشه مامان و بابام خصوصا بابام توجه بیشتری به داداشم میکنن…اون تو دعوا مقصره و من دعوا میشم…یاد گرفته با گریه کردن و فریاد زدن حقشو بگیره ولی من چی؟هنوز که هنوزه به خاطر اشتباهات گذشتم منو سرزنش میکنن و میگن ما به تو اعتماد نداریم….من تنها حقی که تو این خونه لعنتی دارم درس خوندنه:)فقط بشینم درس بخونم تا شاید یه ذره از توجهشونو به خودمخ جلب کنم…اما داداشم چی؟به خاطر اینکه اجتماعیه و هر جا میره بلبل زبونی میکنه همیشه مخورد توجه وحمایت خانواده بوده و هر چی که میخواسته داشته….نه تنها تبعیض معنوی قاعل میشن بلکه تبعیض مالی هم قتعل میشن….مثلا من یه چیزثی بخرم پول حروم کردنه ولی هر چی اون بخره خوبه….حقیقت اینه که منو دوست ندارن و باید قبولش کرد…هر چی ام بهشون بگم انکار کنن من بازم نمیتونم باورشون کنم….مهم نیست….اون بچشون باشه…منم فقط درس بخونم و منو یک سره چک کنن که تو شبکه های اجتماعی عکس نذارم یا دوست پسر نداشته یاشم….اخه توعی که یه ذره محبت بهم نکردی و به قول خودت محبت کردی و پرو شدم….وقتی محبت نمیکنی انتظار داری توجه جنس مخالفمو جلب نکنم؟معلومه که میکنم من محبتی اغز شما ندیدم و اینو اغز جنس مخالفم میگیرم:)یه روزم از این خونه میرم و دیگه پشت سرمم نگاه نمیکنم انگار که اصلا خانواده ای نداشتم….من خانواده ای ندارم و نخواهم داشت…خانواده ای که بابت هر کاری میکنن سرت منت میذارن و بابت هر کار اشتباهی انقدر تهدید و سرزنش میکنن اسمش خانواده نیست…این خونه زندانه و پدر و مادرم زندان بانش:)پدر و مادری که اینکارو با بچت میکنی ایشالا هیچ خیری تو زندگیت نبینی و بچه هاتو از دست بدی چون دل ما ها رو خیلی شکستین:)
سلام ما دو تا بچه ایم که هفت سال اختلاف سنی داریم
من ۱۱ سالمه
اون ۴ سالشه
بین من و اون خیلی فرق میزارن اونو همیشه بیشتر دوست دارن
مثلا وقتی که من و خواهرم دعوامون میشه بابام میگه ( اگر یک بار دیگه گریه ی خواهرم در اومد ) همتونو کتک میزنم
اما اگر من گریم دربیاد اصلا هسچچچچچچچ عکس العملی نشون نمیدن ?
چیکار کنم
همیشه هم جلوی دیگران منو کوچیک میکنن. آبرومو میبرن
من چیکار کنم اخعهههه