اختلال شخصزدایی – واقعیتزدایی یا مسخ شخصیت و مسخ واقعیت
اختلال شخص زدایی – واقعیت زدایی یکی از دردناکترین اختلالات گسستگی است. برای همهٔ ما پیش آمده که از خواب بیدار شویم و گیج و منگ باشیم، به گونهای که ندانیم کجا هستیم. شاید فکر کنیم در اتاق خوابمان هستیم اما پس از هشیاری ببینیم که در پذیرایی روی کاناپه خوابمان برده است. یا گاهی پیش میآید از خواب بیدار شویم و حس کنیم که یک روز گذشته است اما پس از هشیاری ببینیم که تنها چند ساعت سپری شده است. در این حالت احساس میکنیم که درک درستی از زمان و مکان نداریم. این یک رخداد طبیعی است اما کسی که دچار اختلال شخصیت زدایی – واقعیت زدایی میشد به طور پیاپی این حالات را تجربه میکند. در این نوشته شما را با این اختلال روانشناختی آشنا خواهم کرد.
اختلال شخصزدایی – واقعیتزدایی یا مسخ شخصیت و مسخ واقعیت چیست؟
اختلال شخصزدایی – واقعیتزدایی (Depersonalization-Derealization Disorder) که با نام اختلال مسخ شخصیت و مسخ واقعیت هم شناخته میشود، یکی از اختلالات گسستگی است که در آن فرد در دورههای پیاپی احساس میکند که از جسم خود بیرون آمده؛ از بیرون به خودش و کارهایش نگاه میکند و هیچ کنترلی روی خودش ندارد. انگار که در حال نگاه کردن به یک فیلم دربارهٔ خودش است یا انگار خواب است و این رویدادها را در رویایش میبیند. یا حس میکند که جهان واقعیت ندارد. یا میگوید که دیگر آدمها واقعی نیستند برای نمونه از پوشال ساخته شدهاند یا ربات هستند. این اختلال روانشناختی از دو بخش تشکیل شده است:
۱- شخص زدایی یا دیپرسونالیزیشن (Depersonalization)
در این حالت ادراک یا تجربهٔ فرد از فرآیندهای ذهنی یا بدن خودش به اندازهای تحریف و دگرگون میشود که احساس میکند دیگر خودش نیست. فرد در این حالت احساس میکند که «سوم شخص» است و خودش را از بیرون نگاه میکند. انگار که روحشان از بدنشان جدا شده و جسم خود را میبینند. احساس میکنند که هیچ گونه کنترلی روی ذهن و رفتارشان ندارند. ممکن است احساس کنند در هوا یا یک حباب شناور هستند یا در آب غوطهور شدهاند. یا احساس میکنند تبدیل به ربات شدهاند ذهنشان خالی شده و هیجانی ندارند.
۲- واقعیت زدایی یا دیریالیزیشن (Derealization)
در این حالت فرد احساس میکند در دنیایی غیر واقعی و عجیب است. احساس میکند که از محیط پیرامونش جدا شده است. انگار که جهان برای او وجود خارجی ندارد. یا احساس میکند که دیگر انسانها واقعی نیستند برای نمونه احساس میکند که دیگران از مقوا ساخته شدهاند. این حالت شبیه شخصزدایی است با این تفاوت که در شخصزدایی فرد از شخصیت و جسمش گسسته میشود اما در واقعیتزدایی فرد از جهان پیرامونش گسسته میشود.
علل بروز اختلال مسخ شخصیت و مسخ واقعیت
شوربختانه ریشهٔ اصلی اختلال شخصزدایی – واقعیتزدایی کماکان ناشناخته است. یافتهها نشان داده است که تجربهٔ تروما در دوران کودکی احتمال بروز این اختلال گسستگی را افزایش میدهد. بیشتر کسانی که دچار مسخ شخصیت یا مسخ واقعیت میشوند کسانی هستند که در دوران کودکی مورد آزار یا خشونت جسمانی و روانی بودهاند. پرورش یافتن کودک در محیط استرسزا و اضطراب زمینه را برای دچار شدن به این اختلال فراهم میکند. کسانی که دچار اختلال شخصیت اسکیزوئید، اختلال شخصیت اسکیزوتایپال و اختلال شخصیت مرزی هستند بیش از دیگران در خطر دچار شدن به اختلال شخصزدایی – واقعیتزدایی هستند.
همایندی اختلال شخصزدایی – واقعیتزدایی با دیگر اختلالات روانی
اختلال شخصزدایی – واقعیتزدایی با اختلال اضطراب و افسردگی ، همایندی یا Comorbidity دارد.
نشانهها و معیارهای DSM 5 برای اختلال شخصزدایی – واقعیتزدایی
در کتاب DSM 5 نشانهها و معیارهای شناسایی این اختلال روانی یاد شده است. به یاد داشته باشید تنها با دانستن نشانهها نمیتوانید به دیگران برچسب اختلال روانشناختی بزنید. از آنجایی که برخی از اختلالات روانشناختی نشانههای یکسان یا نزدیک به هم دارند ممکن است افراد عادی در شناسایی دچار اشتباه شوند. برای نمونه ممکن است بر پایهٔ برخی از نشانهها گمان کنید که فرد دچار اختلال شخصیتزدایی – واقعیتزدایی باشد اما در حقیقت ممکن است دچار اسکیزوفرنی یا دیگر اختلالات گسستگی باشد. پس فرآیند شناسایی و درمان اختلالات روانی کاری است که روانشناس آن را انجام میدهد. نشانههای این اختلال روانی چنین است:
A: حضور تجربههای پیاپی شخصزدایی، واقعیتزدایی یا هر دو:
۱- شخصزدایی: فرد در مورد خودش احساس میکند واقعاً وجود ندارد، از خودش جدا شده یا کسی دیگر است که از بیرون به افکار، احساسات، حواس پنجگانه، بدن یا کارهای خودش را میبیند. برای نمونه احساس میکند خود او واقعی نیست یا واقعی است اما حضور ندارد. ادراکهای حسی فرد دگرگون میشود. از نظر احساسی یا جسمانی، بیحس و کرخت شده است. زمان برای فرد به سرعت یا کند سپری میشود.
۲- واقعیتزدایی: فرد در ارتباط و تعامل با محیط پیرامونش احساس میکند که انسانها یا اشیا وجود خارجی ندارند. یا از او جدا هستند. برای نمونه احساس میکند که افراد یا اشیا غیر واقعی هستند، همانند خواب و رویا هستند، مانند اشباح هستند. بیجان هستند یا از نظر ظاهری دگرگون شدهاند.
B: در طول زمانی که فرد شخصزدایی یا واقعیتزدایی را تجربه میکند توانایی واقعیتآزمایی دست نخورده باقی میماند.
C: این اختلال با مصرف ماده یا دارو توجیه نشود. یا بر اثر یک بیماری جسمانی (مانند تشنج) پدید نیامده باشد.
D: این اختلال با یک اختلال روانشناختی دیگر مانند اسکیزوفرنی، اختلال وحشتزدگی یا پنیک اتک، اختلال افسردگی عمده یا یکی دیگر از اختلالات گسستگی توجیه نشود.
درمان اختلال شخص زدایی – واقعیت زدایی
در برخی شرایط ممکن است این اختلال خود به خود خوب شود. درمان اختلال مسخ شخصیت و مسخ واقعیت با رواندرمانی انجام میشود اما دارو درمانی نیز برای بهبود و کنترل شدت افسردگی و اضطراب فرد کاربرد دارد.
دارو درمانی اختلال شخص زدایی – واقعیت زدایی
همانگونه که گفته شده داروها به طور غیر مستقیم بر روی این اختلال روانشناختی اثرگذار هستند. پس به منظور کاهش نشانههای اضطراب یا افسردگی در این افراد میتوانیم داروهای ضد افسردگی و ضد اضطراب را تجویز کنیم. در برخی از شرایط خاص ممکن است داروهای ضد روانپریشی به طور محدود تجویز شود اما در این مورد باید احتیاط کرد.
رواندرمانی اختلال شخص زدایی – واقعیت زدایی
پر کاربردترین روشها برای درمان اختلال شخصزدایی – واقعیتزدایی، روانکاوی و هیپنوتیزم درمانی و رفتاردرمانی شناختی (CBT) هستند. همچنین رویکردهای درمانی دیگر مانند خانوادهدرمانی، درمان رفتاری دیالکتیکی نیز برای درمان این اختلال گسستگی کاربرد دارند. فرآیند رواندرمانی برای این اختلال روانشناختی بسیار زمانبر است و در کوتاه مدت این اختلال درمان نمیشود. به طور کلی در فرآیند رواندرمانی تلاش بر این است که گسست فرد با خود یا محیط پیرامون را برطرف کنیم تا فرد بتواند به شناختی واقعی و درکی درست از خود و محیط پیرامون دست پیدا کند. در رفتاردرمانی شناختی تلاش بر این است که الگوهای ناکارآمد تفکر، احساسات و رفتارهای فرد را تغییر دهیم و احساسات، باورها و رفتارهای درست را جایگزین کنیم.
به کمک هیپنوتراپی میتوانیم خاطرات و رویدادهای واپسرانده شده را بازیابی کنیم. این خاطرات در ناهشیار فرد حضور دارند اما به دلیل تجربهٔ رویداد استرسزا یا تروماتیک، فرد آنها را به کمک مکانیزم دفاعی فراموش کرده است تا از پریشانی و رنج رهایی یابد. بازیابی و حل مشکلاتی که فرد در گذشته با آنها دست به گریبان بوده است دشوار است چون این رخدادها و تجارب ناگوار سرکوب یا فراموش شده و در ناهشیار ذهن جای گرفته است. به کمک روانکاوی میتوانیم تجارب تلخ دوران کودکی و نوجوانی را شناسایی، بازیابی و درمان کنیم تا گسست فرد با خود و محیط برطرف شود.
ما در گروه آقای روانشناس آمادهٔ مشاوره و رواندرمانی کسانی که از اختلال مسخ شخصیت و مسخ واقعیت رنج میبرند هستیم. با ما گفتوگو کنید.
سلام من ده دوازده سال دچار مسخ شخصیت و واقعیت هستم دارو مصرف می کنم یک سال و نیم روان درمانی رفتم اما هر روز بدتر میشم دیگه ناامید شدم و زندگیم به پوچی رسیده لطفا راهنماییم کنید ممنون میشم
با چه روشی فرآیند درمان انجام گرفته؟
سلام من دو سالی هست ک این مشکلو دارم اصلن نمیدئنستم ک یک اختلال میتونه باشه به هرکدوم از فامیلا یا دوستان میگفتم جدی نمیگرفتن الان دو ماهه ک دارم در مورد اختلال های روانی تحقیق میکنم و ب این اختلال رسیدم ک کاما شبیه مشکل منه.
خاطرات گذشته الان اصلن زندگیم جوریه ک انگار وجود ندارم خاطراتم جوریه ک انگار اون فرد من نبودم حس میکنم تو کمام و همه ادمای زندگیم ساخته ذهن منن حس میکنم دو سال پیش رفتم تو کما یا اصن منی وجود نداره واقعن حس مرگ اوریه.لطفا بگین این تصورات من درسته؟من این اختلال رو دارم ؟
اگر فقط مربوط به خاطراته احتمال این هست که دچار آمنزیای گسسته باشید. اما باید پیش روانشناس برید تا پس از پرسش از شما و بررسی شرح حال تشخیص بده که مشکل اینه یا چیز دیگست.
سلام من نمیدونستم همچین چیزیه و یک مدته متوجه شدم و کامل نمیدونم میتونه این بیماری باشه یا نه؛ من بعضی اوقات حس میکنم بدنم مال خودم نیست و یا تو بُعد دیگه ای زندگی میکنم . انگار چند ثانیه خودم نیستم، و یا خیلی وقت ها که تو رشته ورزشیم مسابقات میرم و بازی میکنم وقتی سعی میکنم صحنه های بازی رو مرور کنم انگار یه تیکه هایی پاک شده، قبلا خیلی این اتفاق برام رخ نمیداد ولی یه مدته که تحت فشار هستم خیلی بیشتر شده
حتما پیگیری درمان باشید
*با سلام خدمت سایت پربار آقای روانشناس *
همسر بنده با توجه به دوران کودکیه متشنژ ک از جرو بحث و دعوای پدر و مادر به بالای راه پله های پشت بوم فرار و برای رهایی از این رفتار ناهنجار والدین بهترین راه رو خودکشی میدیده وپس از جان بدر بردن از این دوران و سنین داخل دهه دوم زندگی بهترین راه رو برای دوری از این شرایط ک استمراری چند دهه ای داشت رو ازداوج ميبينه ک متأسّفانه این ازدواج با تمامه مشکلات و برآورده نشدن خواسته های عاطفی و جنسی ثمره ای هولناکی براش داشت ک با تمام ناسازگاریای روزگار ی بچه مریض براش به ارمغان داشت ک تنها دعای جگر سوزی ک علیرغم میل باطنی ای ک ی مادر میتونه داشته باشه مرگ و آرامش جیگر گوشه خودش بود ک با رخ دادن این اتفاق و تمام حالی ک ی مادر تازه داغ فرزند دیده با این سن کم و حمایت نشدن از سمت خانواده و مشکلات زندگی مشترک تصمیم به بهتر شدن شرایط برای خودش میکنه و کمر همت میبنده و روی پای خودش میایسته با تموم اذیت شدن از طرف خانواده همسر و درک و حمایت نشدن از طرف خانواده سختی های این مسیر صعبالعبور رو تنهایی تحمل و برای خودش در حد توان ی زندگی ایده آل بدون کمک از کسی میسازه و بعد از جدایی از زندگی اول ده دوازده سال تنها بدون فکر تجدید فراش با خانواده گذر عمر میکرده ،بعد از آشنایی با هم شور زندگی دوباره با تموم حسابی ک سرشار از هیجان و خوشی های پیاپی همراه بود بعد از این چند سال برای تشکیل و پاگرفتن زندگی مشترک بین ما با تمام آشفتگی و فراری بودن من از زندگی اول خودم ک احتیاج به آرامشی عمیق داشتم ک کنارش بهش رسیده بودم وعده هایی برای تشکیل زندگی میداد ک برام مهم نبود چون ی زندگی کارمندی با تمام شرایط مناسب برای استارت ی زندگی دوباره رو درجا داشتم اولش حسی بهش نداشتم تنها جذابیتی ک برام داشت آرامشی بود ک کنارش پیدا کرده بودم و کمکم وابستگی دو طرفه و علاقه و دوست داشتن بینمون شکل گرفت و ب مرور من متعجب از حس عشقی ک نسبت بهش داشتم و بیشترم میشد دائما متوجه رفتارایی ازش شدم ک خودش هم کاملأ نارازی از این حرکات و رفتاراش بود ک هنگام تنهایی هامون با خودش صحیت میکرد حتی بعضی وقتایی ک کنارمم بود ب خیال اینکه متوجه نمیشم انگار ک با یکی تو درون خودش صحبت میکرد و تو تنهایی خودش قشنگ حسش میکرد حتی باهاش رابطه عاطفی و جنسی ام میذاشت، ی وقتایی ک ب پنجره با تمام شوق خیره میشد حضورشو حس میکرد و حتی باهاش شام نهار میخورد یا چیزایی ک دوست داشت رو ب اون میگفت ،و هر چی بهش اصرار میکردم ک باهام راحت باش یا جدا از نسبت زن و شوهری اول باهام رفیق باش ولی این حس راحتی و اعتماد رو نسبت بهم پیدا نکرد و ب مشگل خوردیم حالا بعد از چند ماه جدایی با دوست داشتن عجیبی ک نسبت بهش پیدا کردم و مخالفت های خانواده و زمین و زمان روزگار دوباره مارو کنار هم قرار داده، حالا جدا از این طومار نویسی و توضیح دادن فول اچ دی ک دادم تشخیص و نظر شما نسبت به این بیماری مثبت یا ماجرا چیز دیگس.
لطف شما پایدار سپاس
احتمال وجود یک اختلال روانشناختی در ایشون وجود داره اما اختلال شخصزدایی نیست. بهترین کار اینه پیش یک روانشناس برن و پس از برگزاری جلسهٔ مصاحبه بالینی تشخیص دقیق در خصوص مشکل ایشون داده بشه سپس فرایند درمان رو سپری کنند