روانکاوی نه تنها یک رویکرد در روانشناسی، بلکه روشی بود که زیگموند فروید برای درمان اختلالات روانشناختی بنیان گذاشت. روانکاوی برای درمان اختلالات روانی به کنکاش و بررسی در ناهشیار ذهن میپردازد. همانگونه که میدانید روانکاوی رویکردی بسیار گسترده است و هر شاخهٔ آن از نظر درمانی شیوهٔ خاص خود را دارد. من در این نوشته شما را با روشهای درمانی روانکاوی کلاسیک آشنا خواهم کرد. روانکاوی کلاسیک یا روانکاوی فرویدی، میراثی است که از زیگموند فروید بنیانگذار روانکاوی برجای مانده و هنوز هم برای درمان اختلالات روانشناختی به کار برده میشود. روانکاوی کلاسیک شالودهٔ درمان را در روانکاوی تشکیل میدهد.
روانکاو چگونه مشکل را شناسایی میکند؟
روانکاوی هم بینشمدار و هم علامتمدار است.
در گذشته روانکاوی را رویکردی بینشمدار میدانستند. بینشمدار به این معنی است که روانکاو بر یادآوریهای بیمار تمرکز میکند و با شناسایی مشکلات و دستیابی به تعارضهای ناخودآگاه به شناسایی و درمان میپردازد. اما روانکاوی امروز همانند دیگر رویکردهای درمانی مانند رفتاردرمانی شناختی (CBT)، علامتمدار نیز هست. علامتمدار به این معنی است که با توجه به نشانههای یاد شده در DSM 5 به شناسایی اختلالات روانی میپردازد. آمیختگی روش بینشمدار و علامتمدار در روانکاوی، این فرآیند درمانی را موثرتر میکند.
روانکاوی ریشهٔ مشکلات را در تجربههای تلخ کودکی و نوجوانی میداند.
بر پایهٔ دیدگاه روانکاوی، اختلالات روانی و مشکلات عمیقی که توانایی حل آنها را نداریم ریشه در مشکلات گذشتهٔ ما دارد. این مشکلات به ویژه در کودکی و نوجوانی بروز پیدا میکنند. هنگامی که ما نتوانیم مشکلات و تجربههای تلخ را فراموش کنیم دچار پریشانی و اضطراب میشویم. انسانها به طور ناخودآگاه با بهرهگیری از مکانیزمهای دفاعی تلاش میکنند تا از شدت پریشانی و اضطراب کم کنند. این فرآیند به معنای حل شدن مشکل نیست. فرد با مکانیزمهای دفاعی مشکلات را حل نمیکند بلکه صورت مسئله را به طور ناخودآگاهانه پاک میکند.
ناهشیار ذهن جایی است که مشکلات را در آن مییابیم.
افراد با بهرهگیری از مکانیزم دفاعی، پریشانی و اضطراب ناشی از تجربههای تلخ را به ناهشیار ذهن منتقل میکنند و این خاطرات تلخ در سراسر زندگی اثرات منفی خود را نشان میدهند. ناهشیار ذهن شامل احساسات، افکار، ترسها، هیجانات منفی، آرزوها و خواستههایی است که فرد سرکوبشان کرده است. این سرکوب زمینهساز تعارضهای ناهشیار در بخشهای گوناگون شخصیت (نهاد، خود و فراخود) میشود. روانکاو با روشهایی که گفته خواهد شد تلاش میکند تا محتوای ناهشیار دست پیدا کند. دستیابی به تعارضهای ناهشیار کار دشواری است. خود(Ego)، به کمک سازوکارهای دفاعی از هشیاری نسبت به آنچه در ناهشیار است جلوگیری میکند. روانکاو برای دستیابی به بینش نسبت به ناهشیار، مکانیزمهای دفاعی را شناسایی و تضعیف میکند.
فرآیند درمان در روانکاوی چگونه انجام میشود؟
فروید بر این باور بود که آگاهی یافتن از تعارضهای دردناک به کاهش اضطراب میانجامد. او با بررسی درمانجویانش به این نتیجه رسید که هر گاه فرد تجربهٔ تلخ و تکان دهندهای را همراه با هیجانهای اضطرابآور آن به یاد میآورد، از تأثیر آن تعارض بر رفتار فرد کاسته میشود. روانکاوی به عنوان یک روش درمانی، گفتوگوی درمانی عمیق است که تلاش میکند تا افکار و احساسات ناهشیار یا عمیق مدفون در ناهشیار را به بخش هشیار ذهن منتقل کند. با انجام این کار تجارب و احساسات سرکوب شده، که بیشتر در کودکی و نوجوانی رخ دادهاند به سطح آگاهی میآیند و روانکاو میتواند به بررسی آنها به کمک درمانجو بپردازد. درمانگر و درمانجو با کمک هم به بررسی این موضوع میپردازند که چگونه این خاطرات اولیهٔ سرکوب شده، در بزرگسالی روی رفتار و فرآیندهای روانی درمانجو اثر منفی گذاشتهاند.
یکی از اهداف اصلی روانکاوی کمک به درمانجویان در شناسایی افکار، رفتارها و تمایلات پنهانی سرکوب شده است. هدف این است که به درمانجویان کمک کنیم تا مسائلی را که باعث ایجاد مشکلات عمیق و ریشهدار شده است بیابیم و برطرف کنیم. این مشکلات زمینهساز نابسامانی در زمینههای گوناگون زندگی فرد میشوند. پس برطرف شدن آن به درمان فرد میانجامد.
آشنایی با تکنیکها و روشهای روانکاوی برای درمان اختلالات روانی
۵ تکنیک در روانکاوی کلاسیک برای درمان اختلالات روانشناختی به کار برده میشود. این پنج تکنیک در کنار هم یک فرآیند روانکاوی درست و کارآمد را تشکیل میدهند:
- تفسیر (Interpretation)
- تحلیل رویا (Dream Analysis)
- تداعی آزاد (Free Association)
- مقاومت (Resistance)
- انتقال (Transference)
تفسیر (Interpretation )
تفسیر، اصلیترین فرآیندی است که برای درمان اختلالات روانی در روانکاوی بهکار برده میشود. در تفسیر، تمام نظرات و گفتههای درمانجو نسبت به خودش، دیگران و زندگی ارزیابی و تحلیل میشود. روانکاو به کمک تفسیر تلاش میکند تا درمانجو را با ریشه و ماهیت احساسات، افکار و رفتارهای ناکارآمدی که دارد روبرو کند. هر اندازه درمانجو نسبت به مشکلات خود شناخت و آگاهی بیشتری داشته باشد فرآیند درمانی پیشرفت بیشتری خواهد داشت .برای نمونه هنگامی که درمانجو با خشم دربارهٔ پدرش سخن میگوید، ممکن است روانکاو نشانههای مشکلات او را در احساسات سرکوب شدهای که نسبت به پدرش دارد ارزیابی کند. در این شرایط روانکاو به تفسیر آنچه که برای فرد در طول سالیان رخ داده است میپردازد تا به افزایش آگاهی و بینش درمانجو کمک کند.
تحلیل رویا (Dream Analysis)
فروید رویاها را «شاهراه دستیابی به ناهشیار» میدانست. او بر این باور بود که انسانها در هنگام بیداری به طور خواسته و ناخواسته به سانسور خود میپرازند اما هنگامی که خواب هستند این سانسور برداشته میشود. در نتیجه، افکار، احساسات و خواستههای سرکوب شده به سطح هشیار میآیند. با این حال ممکن است آنچه ما به یاد میآوریم در طول رویا دگرگون شود. چون خود (Ego) در خواب توانایی دفاع در برابر تعارضهای ناخودآگاه را ندارد. در روانکاوی، تحلیل رویا برای آشکارسازی افکار ناخودآگاه به کار گرفته میشود. با وجود اینکه افکار و احساسات سرکوب شده در رویاها به سطح هشیار ذهن میرسند، روشن و واضح نیستند. در نتیجه روانکاو باید به تحلیل و تعبیر رویاهای فرد بپردازد تا معانی و زوایای پنهان آنچه در خواب رخ داده است را درک کند. نمادها در رویاها، خیالات ، افسانهها و دیگر دستاوردهای فرهنگی ریشه دارند. فروید بر این باور بود که بیشتر این نمادها جنسی هستند.
تداعی آزاد (Free Association)
زیگموند فروید در آغاز به هیپنوتیزم درمانی علاقه نشان داد اما پس از مدتی متوجه شد که این روش برای درمان برخی از اختلالات روانی کارآمد نیست. در نتجیه تکنیک تداعی آزاد را پدید آورد. در تداعی آزاد از بیمار خواسته میشود که دربارهٔ هر چیزی که آزادانه به ذهنش میرسد سخن بگوید. همچنین روانکاو میتواند فهرستی از واژگان (مانند: مادر، نوجوانی، مدرسه، گریه و …) را برای درمانجو به زبان بیاورد، تا بیمار به سادگی در مورد این واژهها دیدگاهش را بگوید. خاطرات سرکوب شده معمولأ در فرآیند تداعی آزاد نمایان میشوند. روانکاو در تداعی آزاد به تکههایی از پازل ناهشیار ذهن دست پیدا میکند و با چیدن این پازل کنار هم میتواند چشمانداز درستی از مشکلات فرد را کشف کند. در جریان تداعی آزاد ممکن است فرد دچار لغزشهای گفتاری شود. لغزشهای گفتاری ما را در جریان محتوایی میگذارد که ار ناهشیار بهطور ناگهانی و ناخواسته بیرون میآید و به ما در شناسایی مشکلات فرد کمک بزرگی میکند.
در طول این فرآیند ممکن است فرد به خاطر یادآوری احساسات دردناک دچار حالات احساسی مانند خشم، گریه، پریشانی و .. شود. روانکاو در این شرایط از فرد میخواهد تا احساساتش را تخلیه کند. این فرآیند کاتارسیس نام دارد و با هدف تسکین و بهبود انجام میشود. درمانجویان پس از کاتارسیس روانی احساس بهتری دارند و از شدت ناراحتی آنان کاسته میشود.
مقاومت (Resistance)
روانکاو با شنیدن گفتههای درمانجو به کاوش پیرامون نمونههای مقاومت، یعنی میل به پرهیز از ابراز آزادانهٔ مطلب ناخودآگاه آنها میپردازد؛ برای نمونه اگر بیمار در گفتوگو پیرامون یک موضوع مقاومت کند، روانکاو تلاش میکند با دنبال کردن موضوع دلیل مقاومت را بیابد. همانگونه که گفته شد انسانها برای کاهش پریشانی و اضطراب از مکانیزمهای دفاعی استفاده میکنند. این مکانیزمهای دفاعی ناکارآمد هستند. در فرآیند رواندرمانی نیز کماکان این مکانیزمهای دفاعی برای مقاومت حضور دارند. روانکاو دلیل مقاومت را شناسایی و مکانیزم دفاعی را تضعیف میکند تا درمانجو بتواند درک بهتری از انگیزهها و علت رفتارها و افکارش داشته باشد. با تضعیف مکانیزمهای دفاعی روند بهبود شرایط درمانجو سرعت پیدا میکند.
انتقال (Transference)
در جلسهٔ روانکاوی ممکن است که درمانجو احساساتی را که در گذشته به ویژه در مورد پدر، مادر یا دیگر افراد مهم زندگیش تجربه کرده است، در رابطهٔ خود با درمانگر انعکاس دهد. این پدیده انتقال نامیده میشود. روانکاو این واکنشهای هیجانی را واقعی نمیپندارد و آنها را از زاویهٔ تعارضهای حل نشدهٔ دوران کودکی یا تجارب پیشین بیمار مینگرد و تحلیل و ارزیابی میکند. به بیان دیگر انتقال شرایطی است که در آن درمانجو احساسات و نیازهای اولیهای که در گذشته به افراد مهم زندگیش داشته است را به روانکاو منتقل میکند.
انتقال به شیوههای گوناگون بروز پیدا میکند. انتقال میتواند به صورت اظهار نظر دربارهٔ لباس یا چیدمان اتاق روانکاو باشد. و گاهی هم به صورت تحسین، عشق، خشم یا نفرت نمایان شود. گاهی هم انتقال با نیش و کنایه پیرامون اثربخش نبودن درمان همراه است. انتقالها چه مثبت و چه منفی، بر اثر مکانیزمهای دفاعی بروز پیدا میکنند. پس انتقال را میتوانیم شکل دیگری از مقاومت بدانیم.
انتقال متقابل چیست؟
در سال ۱۹۱۰، زیگموند فروید انتقال متقابل(counter transference) را مطرح کرد. او عواطف و احساسات روانکاو را در نتیجهٔ درمان مؤثر میدانست. انتقال متقابل شامل واکنشها و رفتارهایی است که از روانکاو سر میزند و در رابطهٔ بین درمانجو و روانکاو مناسب نیست. این واکنشها بر اثر ویژگیهای شخصی درمانگر به وجود میآیند. انتقالهای مراجع، بخشی از فرآیند درمانی است و نیاز است که بروز پیدا کند اما انتقال متقابل، ناکارآمد و مزاحم به شمار میآید پس روانکاو باید نسبت به واکنشهای رفتاری و کلامی خود دقت کافی داشته باشد تا فرآیند رواندرمانی دچار سوگیری و خطا نشود.
ما در گروه آقای روانشناس آمادهٔ ارائهٔ خدمات روانکاوی به شما عزیزان هستیم. با ما گفتوگو کنید.
سلام
البته بنظر میرسه استفاده از روش های تلفیقی،مهارت ویژه ای می خواهد خصوصا در مواردی که شاهد نوعی تعارض در ابزارها و تکنیک های درمانی هستیم مثلا بکارگیری تکنیک های رفتاری از CBT در روانکاوی،گرچه ممکن است در کوتاه مدت پاسخ دهد اما خودش می تواند منجر به واپس زدن یک تعارض در حال آشکار شدن و بالطبع در حال درمان شدن به درون شود که اینجا ممکن است موجب بوجود آمدن مشکلات متعددی در درمان شود مثل تقویت مکانیزم دفاعی موضوع درمان،ایجاد دوگانگی در درمانجو در حوزه مشکلی که با دوالیسم درمانی مواجه شده است،آشفتگی ذهنی ناشی از بهم ریختگی سیکل درمانی در حوزه کشف آسیب درونی و اصلاح رفتار بیرونی و…
متاسفانه برخی از درمان گران بخاطر عدم دقت روی این موضوع و تلاش برای رسیدن به علائم بهبود سریع تر ممکن است به این آسیب ها دقت نکرده و روند درمان در این سبک را با مشکل روبرو کنند.
عذرخواهی بخاطر طولانی شدن و تشکر از اساتید بخاطر پذیرا بودن ارائه نظرات