اختلال روانی بادی دیسمورفیک یا خود زشت پنداری
اختلال بادی دیسمورفیک (بد ریخت انگاری یا خود زشت پنداری) Body Dysmorphic Disorder یکی از شایعترین اختلالات روانی است که امروزه برخی از مردم با آن دست به گریبان هستند. شاید شما هم کسانی را بشناسید که بارها و بارها عمل زیبایی و جراحی پلاستیک کرده باشند بدون آنکه به این عملها نیازی داشته باشند. یا بیش از اندازه وقت خود را برای آرایش کردن سپری میکنند. یا مردانی که هر خطری را برای اینکه بدنی عضلانی داشته باشند میپذیرند. اینها میتواند نشانههایی برای اختلال بادی دیسمورفیک باشد. در این نوشته به بررسی این اختلال روانی میپردازم.
اختلال روانی بادی دیسمورفیک چیست؟
بادی دیسمورفیک یکی از گونههای اختلال وسواسی اجباری یا OCD است. در اختلال بادی دیسمورفیک فرد به شدت نگران یک نقص خیالی، غیر واقعی یا بسیار کوچک در بدن خود میشود و همیشه به آن فکر میکند. این نقص معمولا خیالی است اما اگر نقص فیزیکی واقعا وجود داشته باشد فردی که دچار این اختلال است آن را بیش از اندازه بزرگ میکند. برای این که کسی دچار این اختلال شناخته شود باید شدت افکار مزاحم دربارهی نقص جسمی به اندازهای شدید باشد که به نابسامانی در عملکرد اجتماعی، شغلی یا سایر زمینههای زندگیش بیانجامد. یکی از ویژگیهای مهم کسانی که دچار بادی دیسمورفیک هستند این است که اعتماد به نفس بسیار پایینی دارند.
دیسمورفی واژهای یونانی و به معنی ناهنجار و غیرطبیعی است. دیس به معنی نه، نا، بد؛ و مورفی یعنی شکل یا قواره. به طور کلی دیسمورفی یا دیسمورفیا به معنی زشت و بدقواره است. هرودوت تاریخنویس یونان کهن از این واژه در افسانهی زشتترین دختر اسپارت بهره گرفته است. این دختر، زشت و نقص عضو داشت. پدر و مادرش به پرستارش دستور داده بودند که او را به کسی نشان ندهد. پرستار هر روز دیسمورفیا را به معبد هلن میبرد و دعا میکرد که هلن، دیسمورفیا را شفا دهد. هلن پس از مدتها این درخواست را میپذیرد و دیسمورفیا را زیباترین دختر اسپارت میکند.
بادی دیسمورفیک در زنان
کسانی که به اختلال بادی دیسمورفیک دچار هستند ناراحتند که اجزای صورتشان زشت است. یا اینکه اجزای صورتشان تقارن ندارد. گمان میکنند که موهایشان میریزد یا جوشهای صورت، چین و چروک پوست، زخم، رنگ غیرعادی پوست یا موهایی روی صورتشان وجود دارد که آنها را زشت کرده است. برخی از این افراد همیشه به چاق بودن میاندیشند یا از از سایز و ظاهر سینه و باسنشان ناخشنود هستند. افرادی که به بادی دیسمورفیک دچار هستند از نقصهای ظاهری خود خجالت میکشند و دربارهی آنها حرف نمیزنند. برخی از این افراد همیشه از خود با نام «زشت» یاد میکنند. گروهی از این افراد نسبت به نقصهای خود حالت اجباری نشان میدهند و ساعتها در برابر آینه میایستند تا ظاهرشان را مرتب و خود را آرایش کنند. ممکن است رژیمهای غذایی شدیدی بگیرند تا لاغر شوند و لاغر بمانند. کسانی که به اختلال بادی دیسمورفیک دچار میشوند همیشه به دنبال عمل زیبایی و جراحی پلاستیک هستند تا بتوانند نقایص ظاهریشان را برطرف کنند. البته این موارد در مردان نیز میتواند بروز پیدا کند.
بادی دیسمورفیک در مردان
این اختلال بیشتر در زنان شایع است. بادی دیسمورفیک در مردان بیشتر به صورت دیسمورفی ماهیچهای بروز پیدا میکند. مردانی که دچار اختلال بادی دیسمورفیک هستند گمان میکنند که بدنشان بیش از اندازه ضعیف و ناتوان است در نتیجه رژیمهای ویژهای میگیرند یا به طور افراطی به بدنسازی میپردازند. تزریق هورمونهای غیرمجاز به بدن برای افزایش حجم ماهیچه یکی دیگر از نشانههای دیسمورفی ماهیچهای در مردان است. البته چنین مواردی در زنانی که به بدنسازی و فیتنس علاقهی شدید دارند هم دیده میشود. گرایش به عالی بودن از لحاظ ماهیچهای و عضلانی عقدهی ادونیس نامیده میشود. ممکن است این افراد دربارهی دیگر ویژگیهای جسمانی و خصوصیات بدنشان (مانند پوست، مو، اندام جنسی و …) نیز وسواس داشته باشند.
آمار شیوع اختلال بادی دیسمورفیک
بر پایهی گزارشی که در کتاب DSM 5 آمده است نرخ شیوع اختلال بادی دیسمورفیک در بزرگسالان آمریکایی ۲.۴٪ است (۲.۵٪ در زنان و ۲.۲٪ در مردان). در آلمان نرخ شیوع تا ۱.۸٪ گزارش شده و توزیع جنسی آن در آلمان نیز مانند آمریکاست. در آمریکا ۹ تا ۱۵ درصد مراجعان به متخصص پوست؛ ۷ تا ۸ درصد متقاضیان جراحی پلاستیک؛ ۸ درصد بیماران ارتودنسی و ۱۰ درصد از بیمارانی که برای جراحی دهان و فک و صورت مراجعه میکنند به این اختلال روانی دچار هستند.
نشانهها و معیارهای DSM 5 برای اختلال بادی دیسمورفیک
A: فرد همیشه نگران است و فکر میکند که یک یا چند نقص یا عیب در ظاهر جسمانیش دارد. ولی دیگران این نقصها را نمیبینند یا آنها را بسیار جزئی میدانند.
B: در مرحلهای از این اختلال فرد در واکنش به نگرانیهای خود دربارهی ظاهرش، رفتارهای تکراری داشته است. (برای نمونه همیشه خودش را در آینده برانداز میکند. در شانه کردن مو یا آرایش کردن زیادهروی میکند. همیشه از دیگران دربارهی ظاهرش دلگرمی و قوت قلب میخواهد). یا اعمال ذهنی تکراری انجام داده است (برای نمونه همیشه ظاهر خود را با دیگران مقایسه و سنجش میکند).
C: درگیری ذهنی و افکار مزاحم دربارهی ظاهر خود، علت دیگری نداشته باشد. پس این افکار آزار دهنده نباید با اختلال دیگری قابل توجیه باشد. برای نمونه افکار مزاحم دربارهی دربارهی چربیها یا وزن بدن، با یکی از اختلالات خورد و خوراک قابل توجیه نباشد. روانشناسان عزیز به یاد داشته باشند که این اختلال با اختلالات خورد و خوراک، همایندی یا Comorbidity دارد.
به همراه دیسفورمی ماهیچهای: فرد همیشه به این موضوع میاندیشد که بدن او بیش از اندازه کوچک است یا به اندازهی کافی عضلانی نیست. این اسپسیفایر را حتی هنگامی که نگران سایر جنبههای بدنش هست نیز میتوان به کار برد که معمولا نیز همین طور است.
اسپسیفایرهای اختلال بادی دیسمورفیک
به همراه بینش خوب یا متوسط: فرد میداند و میپذیرد که باورهایش دربارهی نقصهای بدنی قطعا یا احتمالا واقعیت ندارند.
به همراه بینش ضعیف: فرد فکر میکند که باورهایش دربارهی نقصهای بدنی احتمالا واقعی و درست است.
بدون بینش و به همراه باورهای دیلوژنال: فرد بر این باور است که باورهایش دربارهی نقص و عیبهای ظاهری واقعیت دارند.
درمان اختلال بادی دیسمورفیک
برای درمان اختلال بادی دیسمورفیک روشهای گوناگونی را میتوان به کار برد که به رویکرد روانشناس بستگی دارد. درمان شناختی رفتاری یا CBT در این زمینه بسیار موفقیتآمیز بوده است. افراد مبتلا به اختلال بادی دیسمورفیک مجموعهای از باورهای نادرست دارند و گمان میکنند که کل بدنشان یا بخشی از آن ناقص و زشت است. رفتارهای اجتنابی (مانند خودداری از نشان دادن اندامهای به نظر ناقص به دیگران) به تداوم و تشدید اضطراب و وسواس دربارهی ظاهر میانجامد. CBT برای شناسایی و به چالش کشیدن این باورها به کار برده میشود. هدف روانشناس این است که درمانجو متوجه شود که زیبایی یک برداشت و باور شخصی است. روانشناس برای بازسازی شناختی فردی که دچار این اختلال است تلاش میکند. او درمانجو را تشویق به رها کردن عقاید منفی دربارهی نارضایتی از اندام و جایگزین کردن آنها با توصیفاتی خنثیتر یا بدون ایراد گرفتن از خود میکند. درمانهای رفتاری نیز برای پیشگیری و درمان اختلال بادی دیسمورفیک کاربرد فراوان دارد. ERP یکی از بهترین روشهای درمان رفتاری این اختلال است. همچنین رواندرمانی به روش روانکاوی نیز یکی از روشهای موثر در درمان این اختلال روانی است.