چرا جلسه روانکاوی رنجآور است و چگونه رنج را کاهش دهیم؟
برخی افراد هنگامی که پیش روانکاو میروند احساس کلافگی میکنند. بیان افکار و احساسات در جلسه برای آنها بسیار دشوار است. حتی ممکن است دست به پنهانکاری یا دروغگویی بزنند و مشکلاتشان را نگویند. یا پس از جلسه دچار افکار مزاحم میشوند. آنها میگویند که پس از جلسهٔ روانکاوی خاطرات ناگوارشان را به یاد میآورند و بیش از پیش احساس رنج و عذاب میکنند. به راستی چرا روانکاوی برای برخی افراد دردناک و رنجآور است؟ چگونه این رنج را بکاهیم؟
روانکاوی جراحی ناهشیار ذهن است.
روانکاوی همانند جراحی است. یک جراح برای آنکه بتواند تومور را از بدن بیمار بیرون بیاورد او را بیهوش یا بیحس میکند. این کار برای آن انجام میشود که بیمار در هنگام جراحی رنج نکشد. روانکاو نیز همانند یک پزشک دست به جراحی میزند. او ناهشیار ذهن را باز میکند تا بتواند تومور روانشناختی (ریشهٔ مشکلات فرد) را بیرون بیاورد. شوربختانه ما ابزاری برای بیحس یا بیهوش کردن درمانجو در جلسهٔ روانکاوی نداریم! همانگونه که پیشتر گفتم زیگموند فروید ساختار ذهن انسان را به هشیار و ناهشیار بخشبندی کرد. هشیار یا خودآگاه دربرگیرندهٔ چیزهایی است که در شبانهروز از آنها آگاه هستیم. بخش ناهشیار دربرگیرندهٔ پندارها، آرزوها، تکانهها، خواستهها، نیازها و احساساتی است که دور از دسترس ماست و بر رفتار و فرآیندهای روانی ما اثر میگذارند. چیزهایی در بخش ناهشیار یا ناخودآگاه ذهن جای میگیرد که فرد تلاش کرده سرکوبش کند یا به هر روشی از آنها دوری کند تا فراموش شوند. این موارد شاید در ظاهر فراموش شوند اما در حقیقت چنین نیست. پندارها، آرزوها و خواستههای سرکوب شده فراموش نمیشوند بلکه در ناهشیار جای میگیرند و اثرشان را در زندگی فرد به طور غیرمستقیم میگذارند.
مکانیزم دفاعی در جلسه روانکاوی
انسانها با مکانیزمهای دفاعی تلاش میکنند درد، رنج و کلافگیهایشان را کاهش دهند. اما هنگامی که مکانیزمهای دفاعی بیش از اندازه به کار برده شود پیامدهای بدی به دنبال خواهد داشت. در این شرایط فرد به جای حل مسئله، صورت مسئله را پاک کرده است و همین زمینه را برای فرستاده شدن بخشی از اطلاعات به بخش ناهشیار ذهن فراهم میکند. در جلسهٔ روانکاوی تلاش بر این است که با تحلیل عمیق در ناهشیار بتوانیم ریشهٔ مشکلات فرد را در زمان گذشته و حال بیابیم. در فرآیند روانکاوی فرد آنچه را که در ناهشیار جای گرفته به یاد میآورد. این انتقال محتوا از ناهشیار به هشیار همان رویدادی است که رنج و کلافگی را در فرد پدید میآورد. در طول روانکاوی باز هم مقاومتهای مکانیزم دفاعی یکی از موانع اصلی یادآوری مسائل ناهشیار است. در طول جلسه ممکن است فرد به دلیل فشارهای روانی گریه کند یا احساسات دیگری مانند خشم، ترس یا نفرت را از خود بروز دهد. ما به این فرآیند کارتارسیس روانی میگوییم که به معنی تخلیه روانی است. کاتارسیس رنج و کلافگی را کاهش میکند.
آیا رنج و کلافگی در روانکاوی همیشه ادامه خواهد داشت؟
این رنج و کلافگی همیشگی نیست. در جلسات نخست فرد در هنگام جلسه کلافه و پریشان است. یادآوری رویدادها و سخن گفتن دربارهٔ آنها برای فرد رنجآور است. اما به مرور این رنج کاسته میشود. در برخی از افراد این کلافگی و رنج پس از پایان جلسه و دور شدن از کلینیک پیش میآید. این افراد گزارش میدهند که با پایان یافتن جلسه برای ساعتها و شاید چند روز احساس کلافگی و درماندگی میکنند. افکار مزاحم به سراغشان میآید و حتی ممکن است دچار نشخوار ذهنی شوند. این حالت گذراست و فرد برای بهبود به آن نیاز دارد. علت اینکه جلسات روانکاوی معمولا هفتهای یک بار برگزار میشود این است که فرد بتواند در طول هفته با این کشمکشهای درونی روبهرو شود و برای رهایی از آن تلاش کند. درمانجو با پایان جلسه رخدادهای ناگوار گذشته و گفتوگویی که با روانکاو داشته را به یاد میآورد. ممکن است درمانجو در آن لحظه به اهمیت گفتههای خودش و روانکاو پی نبرد اما در روزهای بعدی اثرات آن را در زندگیش میبیند. او نه تنها راهکارهایی را در جلسه روانکاوی یاد میگیرد بلکه خودش نیز میتواند راهکارهایی برای برونرفت از مشکلات بیابد و در جلسات آینده پیرامون آن با روانکاوش گفتوگو کند. روانکاوی مانند باز کردن گره کور یک کلاف نخ است. روشن است که این گرهگشایی کاری دشوار و زمانبر است و همکاری درمانجو با روانکاو حل مسئله را آسانتر میکند.
چگونه رنج و کلافگی جلسه را کاهش دهیم؟
۱- به روانکاو اعتماد کنید.
نخست اینکه باید به روانکاوتان اعتماد داشته باشید. اعتماد داشتن کمک میکند تا مشکلات را راحتتر بیان کنید. زمانی که به رواندرمانگرتان اعتماد نداشته باشید خواسته یا ناخواسته دست به پنهانکاری میزنید. این پنهانکاری یا بیان نکردن حقایق یکی از چیزهایی است که فرآیند روانکاوی را طولانیتر میکند. به یاد بسپارید یک روانشناس خوب همواره رازدار شما خواهد بود. گفتههایی که در جلسهٔ رواندرمانی میان درمانجو و روانشناس بیان میشود از اتاق بیرون نخواهد رفت.
۲- شکیبا باشید.
برخی از درمانجویان با مشکلات بسیار عمیق پیش روانکاو میروند. هنگامی که روانکاو به بررسی مشکل فرد میپردازد پی به این میبرد که درمانجو سالهاست دچار یک اختلال روانشناختی است و زمینههای گوناگون زندگی او دچار نابسامانی شده است. به یاد بسپارید مشکلات ما یک روزه شکل نگرفتهاند که بتوانیم در یک یا دو جلسه آن را درمان کنیم. یک اختلال روانشناختی نتیجهٔ مشکلات کوچک و بزرگی است که سالها همراه فرد بوده، حل نشده و سرانجام یک اختلال را پدید آورده است. پس فرآیند درمان اختلالات روانشناختی نیز در یک یا دو جلسه پایان نمیرود. فرآیند روانکاوی یک روش درمانی دراز مدت است پس نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که در یک یا چند جلسه پایان یابد. گاهی ممکن است این فرآیند برای سالها ادامه داشته باشد. پس باید شکیبا باشید و جلسات را دنبال کنید. همانگونه که گفته شد این احساس رنج و کلافگی که در جلسات احساس میکنید به مرور کاسته میشود.
۳- سفارش و راهکارها را جدی بگیرید.
روانکاو در جلسه به شما راهکارها و سفارشهایی میکند این کارها شاید از دید درمانجو پیش و پا افتاده باشد اما همین گامهای کوچک میتوانند در بهبود شرایط فرد نقش مهمی داشته باشند. به گفتههای او گوش کنید و کارها و تکالیفی که میگیرید را به درستی انجام دهید.
۴- واقعبین باشید.
افراد معمولا هنگامی پیش روانکاو میروند که دچار اختلالت روانشناختی شده باشند. زمانی که فرد دچار اختلال روانشناسی شود در زمینههای گوناگون زندگی (فردی، خانوادگی، شغلی و…) احساس نابسامانی رنج و عذاب میکند. پس زمانی پیش روانکاو میروند که چارهٔ دیگری نداشته باشند. واقعبین باشیم شرایط را در نظر بگیریم. همکاری با روانکاو به بهبود وضعیت کمک خواهد کرد. اگر جلسات روانکاوی را نیمهکاره رها کنید نه تنها بهبود نخواهید یافت بلکه به مرور مشکلات عمیقتر خواهند شد. مشکلات به مرور و با گذر زمان حل نخواهند شد. همانگونه که برای درمان بیماریهای جسمانی پیش پزشک میرویم. برای درمان اختلالات روانشناختی نیز به روانشناس نیازمند هستیم.
ما در گروه آقای روانشناس آمادهٔ ارائهٔ خدمات مشاوره و رواندرمانی به شما عزیزان هستیم. با ما گفتوگو کنید.
سلام
وابستگی من به روانکاوم برام غیر قابل تحمل شده. نمیدونم چکار کنم ! حسادت شدید به مراجعهای ایشون و اطرافیانش دارم. عذاب آوره واقعا
حسادت؟